روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم
روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم

به یک عدد شوهر نیازمندیم!

من بعد از یه عالمه درس و بدبختی و گرفتاری که هنوز تموم نشدن گفتم بیام یه تک پا آپ کنم!

آخه مسئله بغرنجی پیش اومد که اومدم تا یه فکری واسه خودم بکنم.

 

این مجلس  ما هم مثل شهربازی می مونه به جای اینکه توش واسه مملکت چند تا تصمیم درست بگیرن می رن اونجا بازی می کنن!  

نمی دونم از دهن کدام فلان فلان شده دراومده  که: یه سهم 20 درصدی بدن  به داوطلبای «متاهل» کنکور کارشناسی ارشد. توجه کنید متاهل.

 

یه نفری واسه خنده یه چیزی پرونده بقیه جدی گرفتن. دیدن دورهمی داره خوش می گذره گفتن: کی به کیه بریم تصویبش کنیم.

یعنی من تا الان داشتم به اون یه «نفر» فحش می دادم.

 

آخه برادر من تو نمی گی این مجردای بدبخت چکار کنن! می خوای آمار ازدواج رو ببری بالا یه کار دیگه کن چرا اینقدر در حق این مجردای بدبخت اجحاف می کنی؟

 

 

 والده  مکرمه می فرمایند: تو چرا حرص می خوری. حالا کو تا تو بخوای کنکور کارشناسی ارشد بدی.

 میگم مادر من!  تو مملکت ما که هیچ چیز حساب و کتاب نداره. خدا رو چه دیدی  شاید پس فردا همین آقای محترم دوباره بیاد تو مجلس بگه: 40 درصد سهم برای داوطلبای بچه دار! من باید ازالان به فکر باشم یا نه؟

 

یکی از هم کلاسی های من تازه عقد کرده. درست موقعی که من داشتم می زدم تو سر خودم واسه تحقیق و امتحان و هزار کوفت دیگه این خانوم محترم شب بله برون با خواهر شوهر جدیدشون مسابقه رقص عربی گذاشته بودن!! (این مسابقه عین حقیقته)   حالا من دارم اینجا موهای سرمو می کنم فکر درسم اون خانوم اونجا داره با آهنگ عربی قر میاد. 20 درصد سهم رو هم داره واسه خودش.

شما بگین آخه این انصافه؟

 

چی؟ منم برم شوهر کنم؟ اینم فکر خوبیه. من هم اکنون اعلام می کنم:

توجه ...توجه

 به یک عدد شوهر جهت قبولی در کنکور کارشناسی ارشد نیازمندیم! ترجیحا آقای داماد هم داوطلب کارشناسی ارشد باشند تا با یک تیر دو نشان بزنیم.

اصلا شاید به درد هم خوردیم و تا آخر عمر به خوبی و خوشی در کنار هم زندگی کردیم. قصه ما به سر رسید غلاغه به خونش نرسید.

خدایا منو ببخش!

یه روزی از روزها (دیروز) ما مثل همیشه تشریفمون رو بردیم دانشگاه.

این برادران حراست دانشگاهمون نمی دونم قرص روانگردان خورده بودن، خواب نما شده بودن، آجر خورده بود تو فرق سرشون، مورد الف و ب، هیچکدام  و...  الله اعلم؛ به همه چیز گیر می دادن.  به قول آقای برادر حراست: «آزادتون گذاشتیم پررو شدید!»

 

آخه حری*جون ما الان دوماهه که داریم با این تیپا میام یونی امروز چرا گیر شدید؟

 

یکی از دوستام چکمه پوشیده بود دیروز بهش گفته بودن اینا چیه پوشیدی؟

خب اونم میگه چکمه.

حری: دیگه نپوش. خیلی تابلو ست!

ما از این جمله (خیلی تابلوست) چی برداشت می کنیم؟

 

1) دلت بسوزه من چکمه دارم تو نداری

2) چکمه های من چرم اصله

3) چکمه یکی از تابلوهای جدید راهنمایی رانندگیه

4) کور شود هر آن کس که نتوان دید

5) به فکر اون دسته از عزیزان متکدی باشید و دلشان را آب نکنید

6) مرگ بر د ی ک ت ا ت و ر

و...

این جمله واقعا ما رو کشته.  اصلا ما در بهت عجیبی فرو رفتیم نمی دونیم معنی این جمله یعنی چــــــــــــــــــــــــــــی؟

من از شما خواهش دارم، استدعا می کنم اگر  فهمیدید منو بی خبری نذارید. جمع کثیری از خواهران و برادران ولایتمدار دانشگاه ما منتظر جوابهای پر مهر شما عزیزان خواننده هستن.  به قول شاعر گرانمایه:

در حیرتم در حیرتم ای مه جبین         فکری بکن، حرفی بزن ما رو ببین  

 



حالا از این حرفا که بگذریم نمی دونم من چه گناهی کردم که خدا اینجوری حالمو می گیره.  یه استادی داریم قلقلیه و سرخ و سفید و آبیه یه دستخط داره هوا می ره...

خطش تو آفتاب که چه عرض کنم تو مهتاب راه میره. بعد فکر کنید این جناب با خط بسیار بسیار زیباشون 17 صفحه نا قابل دادن به من تا براشون تایپ کنم! جان من خطشو ببینید:

 

من هزار بار از درگاه ایزد منان طلب بخشش و مغفرت کردم.

یا ارحم الراحمین! دیگه از این غلطا نمی کنم.   خدایا خودت دیگه...آره دیگه... همون... (با خدا بودم. خودش می دونه )

 



پاورقی:

حری مخفف حراست!

به نام خدا قاسم نیستم.

ما باید با همه چیز کنار بیایم با مزاحم تلفنی هم کنار بیایم.
شاید نصف زنگایی که من دارم ماله همین مزاحما باشه. حالا این عزیزان(مزاحما) انواع و اقسامی واسه خودشون دارن.
حالا بماند که یه سری از این دوستان محترم رو گذاشتیم سرکار و کلی هم خندیدیم. 





 یه مدتی بود یه آقا پسره محترمی(!) منو با یکی دیگه اشتباه گرفته بود هی لاو می ترکوند!  هی می گفتم آقای عزیز، برادر محترم، فدات شم اشتباه گرفتی من اون (همون!) نیستم، باورش نمی شد.
می گفت عزیزم منم؟ تو چرا اینجوری شدی؟
آخر اینقدر گفتم تا باورش شد و دست از سر کچلمون ورداشت.




از یه طرف دیگه من فکر می کنم شمارم خیلی شبیه به یه آقایی به اسم امینیه. مدام اشتباهی زنگ میزنن سراغ آقای امینی رو می گیرن!  حالا این آقای امینیه تو کار DVD، cd و ... ایناست. هی اس ام اس سفارش میاد. اینقدرم مشتری داره! یعنی اگه یه روز زنگ نزنن نگران میشم والا!  حالا اگه یه دفعه دیدید آپ نکردم بدونید رفتم تو کار سفارشات!! اگه کارم گرفت شما ها رو هم می برم!




یه مدت دیگه یه آقای بسیار بسیار مودب، خوش صدا، با فرهنگ، متالیک، با قابلیت صدای استریو و ...(اصلا همه چی تموم) می زنگید. اول از همه یه عالمه احوال پرسی می کرد. حتی حال خاله مادربزرگ دختر خالمو هم می پرسید!  اگه عید بود تبریک می گفت. اگه عزا بود تسلیت می گفت. بعد آخرش می گفت: خانوم مهندس؟
خب شما بودید چی می گفتید؟
این آخریه عقده ای شده بودم می خواستم بگم مهندس خودمم بابا! جانم؟ اگه راجع به اون قضیه ی زمینا زنگ زدی بهشون بگو یه قرون هم کوتاه نمیام!





این یه مدل دیگه است:
با دوستام بودیم که گوشیم زنگ خورد. یه پیرزنی با لهجه فوق العاده روستایی بود. نمی دونم از کدوم ده بود که حتی شمارش هم نیفتاده بود.
پیرزن: الو سلام خوبی الحمدالله؟ سلامتی؟ خوشی؟
من: بفرمایید؟
پیرزن: آقا قاسم؟
من: نخیر اشتباه گرفتید.
قطع کردم. در حالی که عصبانی بودم به نگین گفتم نگین صدای من شبیه مرداست؟
نگین: نه.
من: منو با قاسم اشتباه گرفتن.

تو همین اثنا دوباره زنگید.
نگین گوشی رو ازم گرفت جواب داد:
پیرزن: الو سلام خوبی الحمدالله. سلامتی؟ خوشی؟
نگین: بله؟
پیرزن: آقا قاسم؟
نگین:خانوم صدای من شبیه مرداست؟
پیرزن: نه خانوم جان. کی گفته؟
نگین: حاج آقا سیبیل کلفته!
اون بیچاره هم عذرخواهی کرد قطع کرد.

بعد از چند دقیقه دوباره زد.
پرستو گفت بده من جواب بدم.
پیرزن: الو سلام خوبی الحمدالله. سلامتی؟ خوشی؟ (انگار جزوه نوشته که این جمله رو مدام تکرار می کرد )
پرستو: بله؟
پیرزن:آقا قاسم؟
پرستو: بله خودمم!
پیرزن: غلط کردم خانوم جان.
دیگه آخر ضایع شد، قطع کرد.

بعد از چند دقیقه دوباره زنگ زد من ورداشتم بدون اینکه بذارم زنه حرف بزنه گفتم:

به نام خدا قاسم نیستم!

بیچاره سوژه شده بود. حالا این وسط هم دعوا شده بود که اگه دوباره زنگ زد کی ورداره، که دیگه نزد. 



ای خدا. من چی بگم؟ شما عزیزان از این به بعد می تونید منو قاسم هم صدا کنید! در خدمتم.


- قاســـــــــــــــم!
- جانم؟
(مامانم دیگه صدام کرد.  من برم!!!!!)