روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم
روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم

نقاشی کلاسیک!

هنوز درسو مخش شروع نشده همچین خسته ایم که خدا میدونه. سر کلاسا که استادا به چرت و پرت گویی افتادن. استاد سر کلاس برمی گرده میگه دورغ چیز خیلی بدیه!! نه بابـــــــا!  مثلا خیر سرت استاد دانشگاهی. یه حرف درست و درمونی، کرسی آزاد اندیشی ای، چیزی... اینو خو بلانسبت، چیز هم می دونه.


تو اینجوری مواقع آدم روی بیاره به نقاشی خیلی بهتره. منم همین کار رو کردم اصلا نمی دونستم این همه استعداد دارم!! اسم سبکش هم هست نقاشیه کلاسیک یعنی نقاشی ای که سر کلاس کشیده میشه!!!

اون موجودی رو که وسط عکس می بینید اسبه اسب تاکید می کنم اسب. هرچند یه سری ها گفتن الاغ، بز، گرگ و جوجه تیغی، شترمرغ و...

 



1) اگر سیستمتون مجهز به 45 تا ویروس ناقابل باشه چه حالی بهتون دست می ده؟؟؟ الان 45 تا ویروس تو کامی من پارتی گرفتن خفنننننن
2) یه سوال فنی از محضر دوستان: انداختن انگشتر تو انگشت سبابه (اولی) نشونه شیطونی پرستیه آیا؟؟

تعطیلات نوروز را چگونه گذراندیـــــــــــــــد؟؟

دوباره رسیدیم به آخرش... اه چه زود تموم شد این عیدیه... چند وقت قیافه نحس دانشگاه رو نمی دیدیم راحت بودیما! افسوس
هیچی نفهمیدیم از این عید کوفتی! سال تحویل که ساعت 9 بود؛ ما نفهمیدیم از ساعت 9 تا ساعت 12 شب چه تاریخی بود؟؟؟ کل عید مردمو با همین یه سوال مچل کردم! هیپنوتیزم 


و من توی عید عین بچه آدمیزاد تک تک تحقیقام، پیکام(!)، درسام و کارای عقب افتادم رو نه نوشتم نه حل کردم نه خوندم نه انجام دادم!  آخه مگه عقلم کمه بشینم عیدمو سیاه کنم. چرا باید واسه یه اپسیلون نمره خودکشی کنم؟! در عوض همتم رو تو خوردن و خوابیدن مضاعف کردم چه جورم!!! whistling جون شما نمی دونید چه حالی داد. عینک

امسال که فستیوال حرکت بود!خوشمزه این دختر پسرای فامیلمون حسابی حرکت رو جهت رفع ترشیدگی آغاز کرده بودن اونم چه حرکتی! از تو حرکت از خدا برکت! والا!
یه تیپایی!!! طرف تا دیروز ابروهاش پاچه بزی بوده یه دفعه می بینی... بسم الله...
پسره قبلا بلد نبود یه پیرهن معمولی بپوشه حالا سرخابی جیغ کرده تنش تازه اظهار کمالات و جمالات هم می کنه! هیپنوتیزم

امسال سال سوتی هم بود! یه مهمون انگلیسی میاد واسه یکی از دوستای مامانم. اینا اتفاقی سر سفره شام یه لیوان آبغوره گذاشته بودن. این جنتلمن محترم هم فکر می کنه مشروبه، یه نفس سر می کشه! خوشمزه طرف چشماش میشه 8 تا! ابله  نکن خواهر من! زشته! لیوان آبغوره رو سر سفره نذار! چند دفعه بگم؟! حالا بیا واسه جنتلمن توضیح بده آبغوره چیه! یول

راجع به برنامه های تلویزیون هم... سبز
این شهریاری هم فکر کرده اومده فشن tv ولش می کردی تکنو هم برات می رقصید! hee hee این فیتیله هم که می دیدیم قاطی می کردیم کانال اجنبیه یا مال خودمونه!  راجع به بقیه حرف نزنیم سنگین تریم. قهر

و در آخر نفهمیدیم امسال سال پلنگ بود یا ببر یا همت مضاعف! هیپنوتیزم


پ.ن: تشریف بردید بلاد غربت لیوان آبغوره دیدید فوری سر نکشید حتما مشروبه!
پ.ن: امسال هم از اون سالهاست ها! ساکت 
پ.ن: یه بابایی واسمون دعا می کرد که ایشالا تو سال 89 هشتتون گرو نهتون نباشه!

سلام عیدتون مضاعف... چیز... ببخشید مبارک!


چی؟ همین دیگه...

انتظار دارین روز اول فروردین چی بگم آخه؟!