روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم
روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم

در هم بر هم

مدیونه هر کسی که فکر کنه ما واسه ارشد نمی خونیم! (خیلی مهم بودها) whistling


?) نمی دونم این کارگردان جراحت چی فکر کرده با این همه بد آموزی؟ به اندازه کافی مردم فکراشون انحراف به چپ هست. حالا هی دامن بزنید به مساله. ساکت مردم ما هم سرخوش میشنن پا سریالای ماه رمضون بعد هم تو مصاحبه هاشون با تی وی چنان بَه بَه و چَه چَه راه می ندازن که انگار هیچکدوم از اینا کانالای همساده رو نمی بیننو اون عزت الله ضرغامیه که با خانوم بچه ها می شینه پا ماهواره! منتظرنه عزیز دلم آقا عزت مشغول جمع آوری کارتون های سه نسل پیش مثل سمباد و پینوکیو و اینا واسه نوگلان این مرز و بومه. نمی دونستی بدون.مژه

?) داری همین جوری وب گردی می کنی می بینی یکی واسه خودش وبلاگ زده، بعد با تمام مشقت و چنگ و دندون و ریاضت لینک دانلود سریال فاصله ها رو گذاشته! هیپنوتیزم نه تو رو خدا، هم مونده آخر عمری بشنیم ادا اطوارای آقا محسن و لیلا خانوم رو دانلود کنیم! هیپنوتیزم حسن جوهرچی رو هر روز همینطوری مجانی  داریم روئیت می کنیم، واسه هفتاد پشتمون بسه جون تو! خمیازه

?) ما هی داریم از گرسنگی و تشنگی غش و ضعف می ریم میشیم عین میت، نمیدونم ملت چه طوری این همه  انرژی پمپاژ می کنن؟ متفکر یه زوج بسیار خوشبختی تو واحد روبرویی ما زندگی میکنن کلا استعداد خاصی تو درست کردن آلودگی صوتی دارن. زندگیشون رو نظم خاصیه. صبحا دقیقا عین سگ و گربه می زنن تو سر و کله همدیگه همراه با صدای جیغ و داد و این بساطا. ظهرا میرن تو کار رقص تکنو. طوری که بلوک یه جا می ره رو ویبره، این کلیدای رو در خونه ما واسه خودشون رقص بندری می رن! بعد عصرا همدیگرو می بندن به باد فحش، این به خواهرشوهره فحش میده و اون به پدر زنه. این وسط یه خرده به خوشون استراحت می دن. یه آنتراکت ۲۰دقیقه ای. بعد هم که شب شد، بسم الله. صدای آهنگ لاو استوریشون ایندفعه مجتمع رو ورمیداره بعد هم رقص تانگو و.... ( نمی دونم چرا اصلا تفهیم نمیشن که یه کم لالمونی بگیرن. مثلا اینجا یه دانشجو داره خودشو با کتاب خفه می کنه. پس فردا معتاد شدم ریشه در این عقده های جوونی داره استرس)

فعلا  اینا رو علی الحساب داشته باشید. اون شمشیراتون هم غلاف کنید  تو روخدا. شاید بعدا یه چیزای دیگه به این پست اضافه کردم.

ب.ن: بهش می گم تو که روزه نمی گیری، چرا سحری می خوری؟ می گه: نماز که نخونم، روزه که نگیرم، سحری هم نخورم؟! مگه من کافرم؟!

ب.ن: یعنی خیلی ضایع است که امروز ۶ تا آدرس ازت بپرسن تو هیچکدومو بلد نباشی و تا بنا گوش سرخ بشی و بگی نمی دونم. خیــــــــلی ضایع ست.

ب.ن.خ (به یه نفر): عزیز دلم وقتی ما ساعت سه با هم قرار می ذاریم به این معنی ست که شما نهایتا ۵ دقیقه مجاز به تاخیر هستی نه ۴۵ دقیقه. جناب IQ! واسه من معادله ۶ مجهولی طرح می کنی؟ برمیگردی میگی تاکسی سوار نشدم که دیر نشه منتظر اتوبوس موندم که زودتر بیام؛ اتوبوس نیومد با تاکسی اومدم؟؟؟ خداییش خودت فهمیدی چی گفتی؟  ابله خدایا! توبــــــه. غلط کردم. praying

شما به روح اعتقاد دارید؟

انگار ناف ما رو با درس و مخش بریدن. تو تابستون، عرق ریزون، ماه رمضون (ایول قافیه) باید بشینم عین درازگوش (بلانسبت نگارنده)،خرخونی کنم.یول تحقیق محقیق یه طرف، این ارشد مزخرف هم واسم شده قوز بالا قوز! حالا کاش می خوندم. جسمم تو اتاق در بسته ست، چشمام رو کتاب بی صاحاب ولی روحم پیش حرفای صد من یه غازه مامان با خاله جان.ساکت بحث سر چی؟ سر دماغ عملی لاله جون و شوهرشون اینا که واسه سالگرد ازدواجشون رفتن مالزی!! اینجاست که نطق من باز می شه از تو اتاق داد می زنم: "نه... مامان! لاله اینا رفتن دوبی. ماه عسل مالزی بودن!!" خانوم والده هم دقیقا میشن عینهو جن زدگان محترم. حالا نگرد کی بگرد. دنبال چی؟ دنبال چشمه صوت. البته این حس مسئولیت پذیری منو می رسونه که مبادا زبونم لال اطلاعات غلط تبادل بشه. 

این روح بیچارمون تقصیری نداره که کرم از خود درخته. (یعنی خودم) هر چی می کشم از این شیطنتای خودمه. اسم ما رو  هم فقط محض خنده گذاشتن دانشجو! تو دانشگاه سر کلاس فقط دنبال سوژه از استاد نگون بختیم بعد کلاس می کشونیم به خنده و مسخره بازی تا جایی که خود استاد هم نمیتونه نیششو ببنده. منم برای اینکه این لحظات ناب از دستم نره جلو هر مبحثی که استاد درس داده و ما مسخرش گرفتیم تو جزوه، یه علامت ضربدر گذاشتم تا بعدا هر وقت دیدمشون یادم بیفته و بخندم (بچه کمبود دارهابله) حالا هم دارم خیر سرم واسه ارشد می خونم این ضبدرا رو که می بینم یاد هر و کرای سر کلاسمون میفتم روحم از پیش خانوم والده اینا کاسه کوزشو جمع می کنه دایورت میشه به کلاسای دانشگاه.

هی روزگار! بعد هم صدتا دری وری می گم به محمود و دولت خدمت گزارش. یکی نیست به من بگه بچه جان چه کار به محمود داری؟ داره واسه ی تو بدبخت زحمت می کشه و به داوطلبای متاهل ارشد سهمیه میده.  به جای این حرفا برو شوهر کن و خلاص! 

***

یکی از استادامون خونشونو آورده تو بلوک ما! جالب ترش اینکه بابای من مدیر بلوکه. (آخ جون سوءاستفاده!شیطان) از این به بعد میرم در خونشون می گم:

نمره نمی دی؟... شارژ دو برابر شیطان

غیبت می ذاری؟... پارکینگ بی پارکینگ شیطان

به من می گی بالا چشمت ابروئه؟... پله ها رو تی بکش تا جل و پلاستو نریختم وسط کوچه... نفسکـــــــش. شیطان bring it on

آخرش هم زنگ می زنم فرار می کنم!

یه بشری از بچه های دانشگاه اومده به من می گه خوش به حالت که هیچ غمی تو زندگیت نداری و همیشه نیشت بازه. تا اینو شنیدم دقیقا به مدت یه هفته داشتم ریسه می رفتم!ابله  آخه مگه میشه کسی تو زندگی غم نداشته باشه. یه سری ها ناراحتیاشونو اینقدر گنده می کنن و بروز می دن که عین این ریشای ا ح م د ی ن ژ اد قبل از اینکه خودشو ببینی اول این معضل تابلو میزنه تو چشم!! خنده(آخ که من چقدر باحال همه چیزو تشبیه می کنم!) والا! آقا جون یه ضرب المثل هست که ننه قمر مدام به من می گه: فقط مرگ که دوا نداره. خب پند بگیریم دیگه. اه... منتظر 

هی از این وبلاگ به اون وبلاگ می رم می بینم غم دو عالم رو گذاشتن جلوشون هی هم دارن آبغوره می گیرن. پستای غمگین، زمینه های مشکی، آیکونای گریان، یکی داره میره، یکی داره خداحافظی می کنه و... خمیازه

خواهران! برادران! وقتی همه چیز آرومه، گریه واسه چی؟ محمود که گفته به هر بچه یه میلیون میده، دیگه غصه واسه چی؟ یارانه هامون هم دارن به خوبی و خوشی هدفمند میشن. آخه چرا گریه؟؟

حالا بیخیال این جلف بازیا قبل از این که با شلنگ سیاه و کبودم کنید بگم این ندایی که اینجا داره نطق می کنه یه تفکر  خاص داره واسه خودش.

 پسرم! دخترم! مادرم! پدرم! همسرم! (چیزه... ببخشید اشتباه شد!! ) ندا مشکلاش، گرفتاری هاش، یا به اصطلاح غم و غصه هاشو تو یه دفتر می نویسه که کسی نخونه غمگین بشه نه تو وبلاگ نه هر جای دیگه. آخه معتقده که نباید دیگران رو درگیر کنه. خنده و هر و کر حق مخاطباشه و نمی خواد کسی رو از حقش محروم کنه. کسایی هم که دور و ورش می پلکن اصولا همین مدلین. 

حالا هر مشکلی هم که دارید، دیگه قدرتی بالاتر از خدا هست؟ نیست دیگه. خب بسپرید به خودش. و سلام. praying

گفتم بیام بگم یه کم کوتاه بیاید بابا... قهر

پ . ن: اینا نظرای قلبی من بود. به تمام تفکراتتون و عقایدتون کاملا احترام میذارم. خب هر کس یه روشی داره. نیاید فحش بدید بگیید ندا چقدر سرخوشه!   عینک

قدم به قدم تا جون به لب شدن!

 هی این سایت بلاگفا رو می زدیم هی زرت و زرت این پیام سرشار از عشق و محبت میومد. که الان من بهش آلرژی پیدا کردم گلاب به روتون حالم ازش بهم می خوره: سبز

کاربران محترم در حال تغییراتی در سایت هستیم. برای دقایقیامکان ارائه خدمات سایت وجود نخواهد داشت. بزودی باز خواهیم گشت. از صبر و اعتماد شما متشکریم.

اول فکر کردیم منظور از دقایق  ۴ الی ۵ دقیقه استلبخند بعد که گذشت دیدیم نه یه کم بیشتره ۱۰ الی ۱۵ دقیقه استخنثی اینم که گذشت شک نکردیم منظور ۴۰ الی ۵۰ دقیقه است منتظرهمین طوری سه روز گذشت... و ما همین طور بزرگ می شدیم و قد می کشیدیم... بعد دیدیم منظور از دقایق یه چیزی تو مایه های ۴۳۲۰ الی ۴۳۳۰ دقیقه به بالاست. که البته "دقایقی" بیش نیست!!!کلافه

بعد از سه روز...

اُ مای گاد! چی می بینم؟ این بلاگفاست که باز شده آیا؟؟ (در حال ریختن اشک شوق) نه... بیدار بودم! دقایق به پایان رسیده بود! (در حال ذوق مرگ شدن) بعد یه چند لحظه صبر کردم تا ببینم چه اتفاقی می افته. این تغییرات چیا هستن.سوال هرچی صبر کردیم نه از فشفشه و آتیش بازی خبری بود نه از و غافلگیری این بساطا. همه چی مثل قبل.

حالا  اومدیم چند جا کامنت بذاریم دیدیم زرشــــــک! خوار شدیم. همچین احساس کردیم جماعتی چند دارن به ضایع شدن ما این و گوشه و کنارا می خندن. ای تف به تو روزگار!زبان

حالا تا بعد این دوستان محترم چه تاج گلی بر سر ما، این سایت پر محتوا، کلا جمیع خوانندگان و نویسنندگان، عالمیان و افلاکیان می زنند الله اعلم!

فعلا نمی تونیم در خدمت نظرات پر مهر شما عزیزان باشیم. شما نظراتتون رو یه جایی تو اون گوشه موشه های ذهنتون پهلوی همون موجودات خاکستری رنگ نگه دارید تا بعد از "دقایقی" که این سیستم درست شد در خدمت باشیم.

تکبــــــــــــــــــیر! خدایا... خدایا... تا درست شدن بلاگفا... وبسایت ها رو نگه دار! praying