روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم
روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم

 


هی روزگار! این آخرین «روز دانشجوی» دوره کارشناسیم بود. هی روزگار!

از هر لحاظ که فکر کنید هر سال یه نقشی(!) ایفا کردیم که نگن رفت دانشگاه و... [بــــــوق] 

پیشنهاد می کنم اینو از دست ندید!  

 

جنگ جنگ تا پیروزی


یه عده از عزیزان وجود دارن که تا ما رو به طور کامل دق مرگ نکنن راضی نمی شن انگار. بالا بری، پایین بیای، اریپ بری، زیگزاگ برگردی باز حرف، حرف خودشونه. منتظر حالا کاش یه ذره حرفشون درست بود آدم دلش نمی سوخت. از روز اولی (اول اول) که ما پامون به یونی باز شد شبای قدر، عرفه، سر نماز، پیش از نماز، سر سال تحویل و هر موقعی که فکرشو کنی ناله کردیم، ضجه زدیم، اشک ریختیم، توبه کردیم، از درگاه ایزد منان خواستیم که سلامتی عقلی رو به این هم کلاسی ما برگردونه، نشد که نشد. شده واسه ما حسرت که یه حرف حسابی از دهن این شازده دربیاد. منظورم برادر حزب الله هستش که ذکر خیرش چند بار اینجا رفته.

اون از پارسال که شاهکارترین جملشونو به ما عرضه داشتند و فرمودند: موسیقی هنر نیست! ما گفتیم: پس چیه؟ اونم گفت: هر چی هست هنر نیست!!ابله  حالا بماند که چه کفری از شخص بنده درآورد. کلافه

دیروز هم نزدیک بود کار به ریش و گیس کشی برسه سر اینکه ما بهشون محترمانه گفتیم توی کلمه دریای خزر، "خزر" واژه فارسی نیست لطفا یا بفرما "مازندران" یا بفرما "کاسپین" که هردوشون کاملا فارسی هستن. یول دوستان همه تایید کردن. ولی ایشون گفت: «همین ملی گرایی ما رو بدبخت کرده به جای اتحاد اسلامی چسبیدیم به این چیزا.» منم گفتم: «باشه. ما هم از این به بعد برای اتحاد بیشتر با دوستای عربی مون که ماشالا همه هم مسلمون هستن دیگه حرص نمی خوریم بگیم خلیج همیشه فارس همه می گیم خلیج عربی تا اتحادمون حفظ بشه!» چیزی نگفت. منبع حرفم رو پرسید منم محکم گفتم: «رســـانه ملّی!»  دیگه مجبور شد کوتاه بیاد. peace sign

یه سخن گهرباری هم گفتن که من هنوز تو کَفِشم. متفکر اینه:«خواهران و برادارن مواظب استعمارگران شرقی و غربی باشند!» که من هر چی فکر کردم نفهمیدم استعمار شرقی یعنی کجا؟ چین؟ (استغفرالله!) بنگلادش؟ کره شمالی؟ افغانستان؟ ویتنام؟ مجمع الجزایر یوکیو؟ متفکر شاید کره جنوبی باشه که داره هی با این خیر ندیده، جومونگ به ما تهاجم فرهنگی می کنه. هوم؟ متفکر شاید شرق یعنی همون غرب! مثلا اونور چین که می شه امریکا. بعد واسه تاکید بیشتر بر استعمار امریکا و انگلیس گفته شرق. القصه اگه یه کم دیگه به مغز مبارک فشار بیارم، فکر کنم کارم به کف بالا آوردن برسه. هیپنوتیزم 

پ.ن: کل کل زیاد کردیم. چند ترمه داریم می زنیم سر و کله هم که بعضی هاشون اِند خنده ست اما اینجا نمی گم چون هم از جون خودم می ترسم هم این بچه (وبلاگ) ساکت

ب.ن: به لطف تایپ کردن برای استاید و راه انداختن کارای کامپیوتریشون پسورد همه سیستمها و ایمیلای استادامون رو از حفظ شدم! تایپ مقاله استادمون به روزنامه جام جم رسیده. برید دستخطمو(!) ببینید!  

ب.ن: می دونم هیچ ربطی نداره ولی چند وقته بک گراند گوشیم این عکسه ست.(خیلی دوسش دارم) از طرف دوستان مفتخر شدم به لقب مُغَلَظُ القلب شیطان (یعنی کسی که غلیظ القلبه! همون سنگدل خودمون!)