روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم
روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم

مقسی

دیروز یکی از بهترین روزای عمرم بود. بچه ها واقعا مرسی به خاطر همه تبریکای قشنگتون.


مرسی بهاره ، بانوی خیال و آقا بهراد عزیز از تبریکاتون تو وبلاگاتون. بهاره جان شب تولدم از بهترین شبای زندگیم بود با کارای قشنگت. ممنونم از همتون.

مرسی دختری در همین حوالی عزیز که سه سال داری تو وبت منو شرمنده میکنی و من هر سال ممنون تر از پارسالم ازت، دختر مهربون.

یه پسر و نسیم عزیزم ممنون به خاطر کارتای قشنگتون. یه پسر سه سال قشنگترین کارتای پستال رو برام درست میکنی و منو خجالت زده. نسیم عزیزم مرسی به خاطر آهنگ قشنگت.

 همه شماها: دختر اردیبهشت، دختر شکلاتی، نفیسه، ترلان، دخمری، مادمازل شرور، هزی، ساره، عاشق(سکوت)، سحری، زهره یه دنیا ممنون.

و همه مخاطبای دوست داشتنی بهاره جون مرسی از تبریکاتون بچه ها. خوشحالم باهاتون آشنا شدم.

جدا از نت امسال از کسایی تبریک شنیدم که واقعا انتظارشو نداشتم و جا خوردم و البته حسابی خوشحال شدم

پ.ن: خیلی خوشحالم از داشتنتون. خدایا شکرت.

ایام شباب

* تا زمانی که این رسانه ملی شبا فوتبال داشت ما هر شب هر شب بساط خیاطی رو ولو می کردیم جلو تی وی و د بدوز و د فوتبال ببین. بعد همچین با یه گلی، موقعیتی، چیزی کاغذ الگو و متر و صابون خیاطی و قرقره بود که پرت میشد هوا! خانوم والدمم مات و متحیر همون هر شب هر شب بهم می گفت من نمی دونم دختر زاییدم که میره خیاطی واسه مامانش دامن می دوزه یا پسر زاییدم که میشینه با ذوق و شوق و حرکات کارشناسانه فوتبال نگاه می کنه! اصلا بیچاره این آخریا دچار بحران شخصیت شده بود که واقعا کدومشون درسته!  حالا این شبا که دیگه فوتبال نداره من و خان داداش دست در دست هم به مهر، میریم آشپزخونه شام درست کنیم! حالا دیشب من نشسته بودم پشت میز داشتم سالاد درست می کردم اونم داشت سیب زمینی سرخ می کرد!


خان داداش (با صدای نازک): دختر سیمین رو دیدی؟ واه واه انگار از دماغ فیل افتاده! ایکبیری!

من: آره به خدا از بس که گــَندِ دماغ بود شوهرش طلاقش داد. فکر کن بدون اجازه شوهرش رفته بود تو حیاط آبغوره بیاره. خب حق داره اون بنده خدا طلاقش بده! وای راستی گفتی دماغ، شهین رو دیدی دماغشو عمل کرده؟ انگار تریلی روش تک چرخ زده. ایییششش

خان داداش: شهین رو میگی دختر اسمال آقا؟ ور نپره. افاده ها طبق طبق سگا به دورش وق و وق. ایش ایش حالا غیبتش نباشه اصلا ازش خوشم نمیاد. این خانوم والده گفت بیا برات بگیرمش اما بهش گفتم من میخوام ادامه تحصیل بدم!  اه این سیب زمینی ها مگه سرخ میشن؟ یه ساعته واستادم دم اجاق هلاکم افتاد! پوستم خراب شد! 

بعد خانوم والده هم همینطوری جلو در آشپزخونه وایساده بود و دستشو زده بود زیر چونش نگاه میکرد به ما و اون حرفا رو که به من میگفت، این دفعه یه مدل دیگه تحویل خان داداش جانمون داد که: «من شک دارم دختر زاییدم یا پسر!»

* وقتی بچه بودیم من ۶ سالم بود خان داداش ۴ سالش، تو ماشین بابام که  می نشستیم (در واقع اصلا نمی نشستیم ما دوتا عین جاسوییچی فقط از صندلی مامان بابام آویزون بودیم. از اول تا آخر مسیر من پشت صندلی مامانم، خان داداش پشت صندلی بابام همینجوری میخ وایمیسادیم.) بابام به خودش و به ما یه حالی میداد و یه کاست از مهستی میذاشت و من و خان داداش هم د باهاش بخون: مثل تموم عالم حال منم خرابه خرابه خرابه...

حالا هر وقت توی یه جمع پیر پاتال (رنج سنی ۵۰ به بالا، برو بالا) حرف از این خدابیمارز میشه این سالمندان عزیز جامعه هم یاد خاطره هاشون میفتن و میگن یادش بخیر فلان اهنگ و این حرفا ما هم میپریم وسط آره یادش بخیر اون آهنگه. یادته آقاجون با آهنگ دل کوچولو دل دیوونه چقدر حال میکردیم؟ بچه های این دوره زمونه چی گوش میدن واقعا؟ چه دورانی بود اون زمانا چه صفایی داشت، اصن اون موقع ها یه حال و هوایی بود همه جوون بودیم، عشقمون این آهنگا بود. بعد هم نگاها با چشم غره میاد سمت ما. الان کی میتونه به اینا بگه ما تو جوونی پیر شدیم؟

پ.ن: آهنگ متناسب با این پست (به احترام اون مرحومه یه دقیقه سکوت!  {اینو فقط واسه اونایی گفتم که این اراجیف ما رو بلند بلند میخونن شمایی که با چشم میخونی راحت باش! زیر لبی و زمزمه هم قبول نیست! })

گفتی فقط با منی هر دفعه که دیدمت

باز تو دروغ گفتی و دیدی که بخشیدمت

این دفعه هم باز میخوام با تو مدارا کنم

باز توی چشمای تو عشقمو پیدا کنم

این روزا از اون روزا غرور من بیشتره 

صد دفعه بخشیدمت این دفعه آخره این دفعه آخره ه ه ه

دوستت دارم اما میخوام همیشه باشم واست

نه اون اسیری که فـــــراموش میشه واست (قبول دارم از نظر دستوری مشکل داره اما عشقه دیگه)

هر چی نباشه ما ایام شبابمون رو با این آهنگا گذروندیم و کلا ارادت خاصی به اون مرحومه به خاطر ساختن لحظات بسیار شیرین زندگی داریم باشد که نور و دیسکو و رقص نور و همه چی به قبرش ببارد!

اصلا این آهنگ رو گیر بیارید این پست و باهاش بخونید!

م.ب. پ. ق: (مربوط به پست قبل {خو چشمت کور تو که داری کامل می نویسی علامت اختصاری  واسه چیته؟!}) جوون پست قبل رو با هزار سلام و صلوات فرستادمش خونه بخت. دقیقا منظورم از خونه بخت خونه باباشه! فکر می کنم فعلا بختش اونجاست. والا. 

دل عاشق سیری چند؟!

میگه: من سربازی نرفتم، میخوام ادامه تحصیل هم بدم، شغل هم فعلا ندارم، خونه هم ندارم، پول هم ندارم، طبیعتا ماشین هم ندارم.


میگم: ببخشید پس شما چی دارید؟

میگه: آمادگی ازدواج!!

میگم: صد در صد! به غیر از اون؟!

میگه: یه دل عاشق!

میگم: صحیح! خب بعدا ما خواستیم زندگی کنیم صاحبخونه اومد دم در گفت من پولمو میخوام به جاش دل عاشق شما رو بدیم؟

اون: سکوت

میگم: یه فکری!

خر ذوق میشه میگه: چی؟

میگم: میگم دلتون رو  پس انداز می کنیم باهاش خونه می خریم چرا اجاره نشینی؟؟؟!!! 

 

پ.ن: مردم خوچحالن ها! برادر من! اینجا ایرانه مثل اینکه. بدون سرمایه، حرف زدن از عشق و عاشقی مال همون لیلی و مجنون و شیرین و فرهاده تو کتاباست.  

پ.ن: ندای حکیم در آخرین سخنان خود می فرمایند: آدم ازدواج نمی کنه که مستقل بشه، اول مستقل میشه بعد ازدواج می کنه.

جنتلمن ِ پیر ِ تنهایِ مانده در میان سیل ِ غم ها

یه پیرمرد جنتلمنی* هست که در همسادگی ما به سر می بره که علاقه عجیبی به رانندگی با سرعت بالا داره. آه ای خدای قورباغه های وحشی! با دنده۴، توی مجتمع، ویراژ؟؟؟؟ من نمیدونم یه سری ها چه جوری این حرکات نمایشی-رزمایشی رو می کنن آخه؟


 سرعتش در این حده که عین کارتونا کلاه یکی رو باد میبره، شونه تخم مرغ یکی ولو میشه رو زمین، یه پیرزن زحمتکش یهو عین فرفره می چرخه دور خودش! یه بساطی اصن (می دونید؟ یه حسی از ته اعماق وجودم میگه عبارت «اصن یه وضعی» خز شده! whistling)

من به شخصه می خوام یه روز برم پیشش چشمامو خمار کنم، زل بزنم تو چشماش، خیلی شل و ول در حالی که دارم سرمو خیلی آروم به چپ و راست تکون میدم بهش بگم: کجــا می خــوای بـــری؟

* طرز تهیه یک عدد پیرمرد جنتلمن: پوشیدن یک دست کت و شلوار سورمه ای، پوشیدن یک عدد پیراهن سفید، گذاشتن یک عدد کلاه باراتایی، بستن دستمال گردن(توجه کنید که حتما دستمال گردن باشه. کروات و پاپیون اصلنشم قبول نیست!) گوش سپردن به آهنگ وزینه زنده یاد ایرج:من مانده ام تنهای تنهااآآآآ/ من مانده ام تنها میان سیل غم ها حبیبم (حالا تازه خدا رو شکر، گوش شیطون کر، هفت قرآن به میون، بلا به دور، مردم موندن میان سیل غم ها و بساط اینه!!! ) بعد دیگه همه این مواد رو باهم قاطی میکنیم تا پیرمردمون خوب قوام بیاد!