روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم
روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم

پوست شیر


یکی از هم اتاقی هام قیافش کپی پیست ابیه! یعنی خیلی شبیهشه ها. بعد هر لحظه احساس می کنم می خواد داد بزنه بگه:

قللللب تو قللللب پرررررنده سسسست پوستتتتت امممما پوست شـــیر .... 


بعد وسطش یه لحظه ساکت وایسه اجازه بده ما همراهیش کنیم بعد یه دفعه داد بزنه بگه ای جووووونم!!!!


به ما میگن اغتشاش گران خوابگاه و لاوین!

اغتشاش گر یعنی من و هم اتاقی هام که بعد از پاره کردن چند جفت کفش بالاخره موفق شدیم اینترنت رو بالاخره به خوابگاه گل و بلبل مون برسونیم.

به جون خودم نباشه به جون خواهر شوهر نداشتم داشتن پرتمون می کردن بیرون. از بس که رفتیم اعتراض کردیم. الان جرات ندارن بگن بالای چشممون ابروئه! یعنی نشستیم چشم و گوش 30 نفر از بچه های خوابگاه رو باز کردیم و ریختیم سر مسئول خوابگاه. به خونمون تشنه ن ها!! یه چیزی می نویسم یه چیزی می خونیدا! (لهجه رو دارید؟ D:) 

* یه چیز جدید افتاده رو زبونمون می گم به نیت این که اطلاعات عمومی تون بره بالا فقط همین!

چند وقت پیش یکی از بچه های طبقمون داشت با تلفن حرف می زد یکی دیگه از بچه ها اومد بهش گفت می خوای با تلفن حرف بزنی برو تو لاوی!! (طفلک منظورش لابی بود!) دیگه این افتاده رو زبونمون خودمون هم یه نون چسبوندیم تهش کردیم لاوین!! حالا اگه احیانا دیدید کمتر میام نت به خاطر ِ اینه که تو لاوین نشستم دارم درس می خونم! اگه دیدید اعتماد به نفسم یهو چسبیده به سقف به خاطر اینه که همش صبح تا شب، شب تا صبح تو لاوینم! اگه دیدید پیشرفت تحصیلی کردم به خاطر اینه که تو لاوین داشتم جزوه می نوشتم! اگه دیدید همه چیز خوبه به خاطر اینه که دارم تو لاوین زندگی می کنم. خدا رو شکر همه چیز تو لاوین خوبه. اصلا لاوین شده واسمون در حد خارّجّ!

پ.ن: خلاصه اینکه تا الان نت نداشتم الان که دیگه به لطف خودمون داریم سعی می کنم بشینم تو لاوین و مثل سابق بیام! مثل الان که تو لاوینم!! :"

میخوام برم به خونه / به جایی که صفا هست

صبح بخیر خونه :)

 

پ.ن: جبران می کنم نبودنامو :)

یه مدته که افتاده رو زبونم. :|


یادش بخیر وقتی کلاس پنجم دبستان بودیم زنگ تفریحا با دوستان ِ جان می رفتیم تو حیاط و بلند بلند می خوندیم:


امشب عروسیه توئه، چشما به دنبال توئه، حلقه زرد عاشقی، زیور دستای توئه(!!)




پ.ن: اون زمانا که حلقه های عاشقی زرد بودن نه طلا سفید!

بلاگفا جان می خوای اصلا نیا. خوبه باز اینجا رو زنبیل گذاشتیم. :|


همچین تا تصمیم می گیریم به فرایض برسیم، این آقای بلاگفا در یک سری اقدامات انتحاری ما رو بسی غافلگیر می کنن و در سایت رو تخته می کنن. ما هم عین یک عدد حیوان معصوم که سردش شده می مونیم پشت در. بلاگفا جان روحت شاد واقعا، که از دیروز ما همچنان منتظریم سایت درست بشه بلکه بتونیم به کارمون برسیم.

اصلا جهنم به کوری چشم بخیل و حسید (همون حسود هستش که برای وزن و قافیه پیدا کردن با بخیل خودم با حرکتی حماسه ساز کردمش حسید!!) اینجا دُر افشانی می کنیم.