روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم
روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم

گویا لحظه دیدار نزدیک است! :|

آقا حراست بود؟ عاشقش بودم عاشقم بود؟ حری جون رو فکر نکنم دوستای الانم اصلا بشناسن. ما با این حراست دانشگاه دوران کارشناسیم خاطره داشتیم مزید! ما هی اومدیم جلف و جفنگ بازی درآوردیم و توی تیریپ مسخره بازی گفتیم عاشق حراست شدیم و این صوبتا. حتی اومدیم اینجا براش نامه عاشقانه هم نوشتیم! حالا نزد و راست راستی اومد خواستگاریم؟!! :| تو رو خدا میبینید؟

پ.ن: سق رو دارید؟ نفس رو دارید؟ حقه حق!  :"

پ.ن: یا رحیم! حالا که خرمون همچین افسار پاره کرده و داره یورتمه میره، حالا که انقدر همه چیز شهد و شکره و ما به شوخی میگیم تو جدی می گیری، خب بگو اسب سواره بیاد خب این چه کاریه؟ :"


ب.ن: قسمت نهم نامه به کودک

از تقویم من به من...

امسالت را با تکه های شکسته سال قبل شروع نکن

امسال سال دیگری ست

امسالت را پر از حس خوب کن

حس خوب یعنی کودک ماندن

حس خوب یعنی تکرار روز تولد

حس خوب یعنی گول نزدن وجدان

حس خوب یعنی بخشیدن دیگران

حس خوب یعنی برداشتن بار پیرزن همسایه

حس خوب یعنی ایستادن روی ترازوی پیرمرد

حس خوب یعنی لبخند زدن به واکسی کوچکی که

نان آور خانه شده است و به جای کیف قاپی

کفش ها را برق می ندازد 

حس خوب یعنی نوازش دستان مادر

حس خوب یعنی عاشق بودن

و وقتی عاشقی که حالت خوب باشد

و هر روز و هر ساعت و هر لحظه باور داشته باش که شاید فردایی نباشد

پس حست را خوب کن، همین امروز...

موضوع انشاء: نوروز 93 را چگونه سپری می کنید؟

به نام آفریننده بلبلان عاشق!

نوروز خیلی خوب است. چون خیلی خوب است. و چون خیلی خوب است، ما از اول اسفند 92 برای این روز های خوب لحظه شماری نمی کردیم یعنی می کردیم. مثل بچه های درس خوان نشستیم و «برنامه مُدَوَن نوروزی» برای خودمان ترتیب دادیم که یک وقت خدای نکرده ثانیه ای به غفلت نگذرد. اصلا عزم را جزم کردیم از همان 10 روز قبل از عید درس بخوانیم. ما هم در «برنامه مُدَوَن نوروزی»  یک مقاله 40 صفحه انگلیسی با ترجمه و آنالیزش، 4 عدد کتاب 300 صفحه ای، دو تا تحقیق، یک پروژه و مقداری اضافه کاری را چپاندیم تا به حول و قوه الهی به مرحله انجام برسانیم. اما نمی دانیم چه شد که همه شان خود به خود، قدرتی خدا، یک به یک به روزهای نوروزی دایورت شدند.

ما در روزهای نوروزی صبح زود ساعت 12 ظهر از خواب بر می خواستیم و یک مقدار جنگولک بازی انجام می دادیم (کی گفت حرکات موزون؟) بعد می رفتیم کتاب به دست بگیریم که یک دفعه ایل و عشیر (استعاره از مهمانان نوروزی) می ریختند در خانه و مگر می شد به «برنامه مُدَوَن نوروزی» پرداخت؟ وقتی می رفتند دوباره مشغول علم می شدیم و با علاقه هر چه تمام تر می زدیم تو گوششان. فقط نمی دانیم چرا از صفحه 4 هیچوقت به صفحه 5 نمی رسیدیم و حالا که می رسیدیم چرا اینقدر صفحه 5 طولانی میشد؟ بعضی وقت ها توهم می زدیم نکند صفحه 50 هستیم اما زهی خیال باطل. چون صفحه 5 خیلی طولانی بود نمی فهمیدیم کی خوابمان می برد و بیهوش می شدیم ولی بعدش سر حال بلند می شدیم و باز کتاب به دست می گرفتیم؛ اما چه کسی گفت کتاب درسی؟ ننگ بر او باد! کتاب غیر درسی. همین طور که می خواندیم اصلا حالی مان نمی شد چطور در عرض 15 دقیقه از صفحه 17 می رسیدیم صفحه 170! به هر روی، در طول این مدت اگر یک بار، حتی فقط یک بار هم این وجدان ما سرمان داد زده باشد که بچه غضب استاد، بچه «برنامه مُدَوَن نوروزی»، بچه پایان نامه، بچه بلند شو تا نرفتم سراغ چوبم، هرگز! گویی وجدانمان زودتر از خودمان خسبیده بود و یک درصد اگر بهمان نهیب زده باشد. کلا من و وجدان در ایام نوروزی زیاد کاری به کار هم نداشتیم و غلط نکنم داشت برای خودش می اندیشید و به هدف آفرینشش شک می کرد!

ما هم در ادامه روزمان نقشه می کشیدیم که کدام خیابان را بگردیم و از کدام مکان عکاسی کنیم و از چه مسیری برویم که راهمان به خانه دورتر باشد! بعد هم که به خانه می رسیدیم با برادرمان به پای فیلم دیدن می گذشت نه که خدای نکرده زبانم لال برنامه های وزین و بسیــــــــــار زیبای رسانه ملی بد باشد، نه، اشکال از خود ماست ما هنوز به آن مرحله از لیاقت و کفایت و شایستگی و بالندگی و شکوفایی نرسیدیم که بتوانیم برنامه ها را ببینیم. ما بچه های خوبی هستیم و حد خودمان را می شناسیم. شب هم موقع خوابیدن یک فقره هندزفری می چپاندیم توی گوشمان و نمی فهمیدیم با صدای مرحومه هایـ.ـده خوابمان برده یا با گیتار برقی رضــ.ـا یـ.ـزدانی یا با صدای وزین صــ.ـالح عـ.ـلـ.ـایِ جان. 

به هر روی در همین روزهای نوروزی ما حتی  یکهو جو گرفتمان و بساط مسافرت گستردیم و عزم بلاد قـم کردیم. و دیدم ای دریغا این شهر چقدر آثار جینگول باستانی دارد و ما خبر نداریم و کلی از این بابت فغان شادی سر دادیم. مثلا این و این و این مسجد جـ.ــامع قــ.ــم می باشند و این یک منار ِ راهنمای گوگولی و این هم نوع دیگری از جنگولک بازی و ما نتیجه گرفتیم قم خیلی خوب می باشد و کلا خوب است.

باری، یک شبی همین طور نشسته بودیم که پدر و مادرمان با خوشحالی گفتند حالا برویم یک جای دیگر. (:|) نقشه بدبخت را گذاشته بودیم وسط و هی از اینور به آنور می کردیم و به قول پدرمان شیره اش را درآوردیم؛ یکی میگفت برویم کرمان یکی میگفت کاشان یکی میگفت خرم آباد، یکی میگفت علی آباد یکی میگفت دارقوزآباد یکی می گفت چلغوزآباد تا اینکه به خودمان رحم کردیم و همه به اتفاق گفتیم که ای آقا چرا نرویم تهران؟ و دوباره بار بستیم به قصد طهران گردی. و به این شکل ما زدیم تو گوش باب هــ.ـمایـ.ـون، کـ.ـاخ گلـ.ـستان، (جا دارد اضافه کنم که از راهنمای جیزقول بلای همین کاخ-موزه آینه گلستان پرسیدم: کارشناسا! این آینه کاری کاخ رو دقیقا چه جوری انجام میدادن؟ او هم گفت: لابد با نردبونی، چیزی! یعنی از آن روز که کارنشناس یعنی شناس محترم این جواب بسیار مفید را به بنده دادند تا همین الان که دارم انشایم را می نویسم من احساس می کنم در حد فوق تخصص باستان شناسی به معلوماتم افزوده شده و خدا شاهد است دیگر نیازی به ادامه تحصیل در خودم نمی بینم! با تشکر از مسئولین زحمتکش این مرز و بوم!) مـ.ـوزه ایران بـ.ـاسـتان، سـ.ـعد آبـ.ـاد و... و ما بعد از تحمل کردن مشقات فراوان به خیر و خوشی به ولایتمان برگشتیم.

در آخر ما نتیجه می گیریم نوروز خیلی خوب است و می خواهیم مسئولین نوروزش را بیشتر کنند!

این بود انشای من


ب.ن: قسمت هشتم نامه به کودک



خدا شاهده!

وقتی میگم ما دقیقه نود رو رد کردیم و کل زندگی مون در دقایق اضافه داره سپری میشه نگید نه!

خانوم والده: فردا هوا خیلی خوبه. بریم مسافرت؟

جمیع خانواده: آره خیلی خوبه. بریم جمع کنیم!

هیچی دیگه داریم جمع می کنیم فردا صبح زود بریم قم! حالا دیگه نمی دونم در خلال سفر این والدین ما اون وسط مسطا دوباره تو ضربات پنالتی چه تصمیماتی بگیرن. مامان بابای من جو گیرن، با احساسات ما منچ و حکم هم بازی می کنن؛ خدا رو چه دیدید شاید از مرز هم خارج شدیم! به هر حال رفتنم با خودمه ولی برگشتنم رو از همین جا حواله می کنم به باری تعالی! :"

خودشناسی!

به این نتیجه رسیدم که بعد از ابـ.ـی سس فرانسوی رو بیشتر از همه دوست دارم :"