روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم
روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم

به قول بچه ها گفتنی: بعضیا تو امتحانا یه جوری درس می خونن که انگار نه انگار عاقبت هممون خاکه!

اینکه من هر جای و ناجایی بساط درس رو عین سفره پهن میکنم و این جزوات و کتاب های بدبخت رو عین اوشین که بچش رو می بست به پشتش و همه جا می برد، منم می برم، نشون دهنده چیه؟

1. درس خوندن بیش از حد و از شور گذروندن و به مرحله معدن سنگ نمک رسیدن؟

2. یا اینکه می خوام از زیر درس شونه خالی کنم  و به بهانه های مختلف زیر آبی میرم؟ مثلا بافتنی و درس - سریال و درس - آهنگ و درس - اسمس و درس و...؟

پ.ن: اینکه اینجا نمی تونم بیام به خاطر درس نیست به خاطر نت نداشتنه! :/

بعد از یه بحران، بعد از یه وقفه، تو فورجه ها و غم سنگین دلم، صادقانه همراه با پشیمونی برای زود قضاوت کردنم، بهم پیام میدی: هر وقت از خر شیطون پیاده شدی منتظرتم. از خر شیطون پیاده شدم و با خودم عهد کردم دیگه سوارش نشم!

امروز بود که حس کردم چقدر دوستت دارم.

خاله میم باشیم.

خالم (یعنی دوست صمیمی مامانم و من صداش میکنم خاله) خیلی آدم جالب و شوخ و شنگیه. اگه یه روز یکی بهم بگه دوست داری شبیه کی زندگی کنی؟ میگم: خاله میمم. یه جوری زندگی میکنه که هر کی ندونه فکر می کنه این آدم  جنسش از فولاده! همیشه خدا خنده و شادیش به راهه. تا دلتون هم بخواد زندگی اون رو سگیشو بهش نشون داده! انواع و اقسام بیماری ها رو یا داره یا رد کرده اما وقتی ازشون میگه انگار داره واست جوک تعریف میکنه و نمیتونی نخندی! چند تا عزیزش رو هم تو زندگی از دست داده. با کلی مشکل هیچوقت ندیدم نق بزنه. یا داره جهانگردی میکنه یا مهمونی برگزار می کنه و کلا زندگی رو به خودش جهنم نکرده و خیالش هم نیست. وضع مالیش هم خیلی خوبه اونم نه اینکه از کسی بهش ارث رسیده باشه، از اول زندگیش با همسرش قرار گذاشتن همه رو خودشون بچینن رو هم و تونستن. با وجود خانواده های ثروتمند پدری هر چی دارن از تلاش خودشونه.


اونوقت من کلی بخوام هنر کنم به کسی از مشکلاتم نمیگم، تازه وقتی تو تنهایی یادشون میفتم یه دفعه پیچ و مهره چشمم شل میشه! انگار که حالا چی! پیش نزدیکام هم دم به دقیقه غر میزنم و نق میزنم و لوس میشم و همه چی رو سخت میگیرم. ولی وقتی دید آدم فرق کنه حتی آدم پیش خودش هم آسون میگیره و همه چیز براش شدنی جلوه می کنه. کلا تصمیم گرفتم به خودم بگم بخیال. حالا انگار من بخوام به خیلی چیزا فکر کنم زندگی پا میشه میاد بهم میگه ندا جون! غصه نخور! غمت نباشه من خودم ردیفش می کنم! :|  والا!

شایعه سازی نکنید لطفا!


مامانم و خالم و دخترخالم پر شور و حرارت یه ظرفی گذاشته بودن جلوشون و داشتن تحلیل و تفسیر میکردن این ظرف مخصوصه چیه.(انگار داشتن اورانیوم غنی میکردن!) منم طبق معمول که هر جا میرم باید این جزوه های ننه مرده رو با خودم خِرکِش کنم، کله ام تا بیخ تو جزوه بدبخت بود. یه دفعه با همون لوکیشن برگشتم گفتم برای آش و سوپ هم خوبه. بعد دیگه صدای نشنیدم! اول فکر کردم کر شدم ولی بعد که سرمو آوردم بالا دیدم خاله و مامان و دختر خالم زل زدن به من انگار که گفتم مثلا باردارم!! یه نگاهی به ظرفه کردم و همچنان که نگاه ها روم بود تو دلم گفتم یعنی نمیشه توی این سوپ یا آش خورد؟؟ دختر خالم در حالی که با پشت چشم نازک کردن سرشو میگردوند سمت مامان اینا گفت این ظرف فقط مناسب خوردن دسرایی مثل ژله ست. بعد هم فغان احسن و شادی مامان و خالم بلند شد و کلی بهش طیب طیب الله و احسن بارک الله گفتن. (یعنی همیشه خدا از بچگی اینو میزدن تو سر من و همیشه به من میگفتن از این یاد بگیر! یه بار که 5 سالمون بود و داشتیم خاله بازی می کردیم، قرار شد مامان من مثلا بیاد خونه ما دوتا مهمونی، رفت خونه اون، کلی به به و چه چه کرد که چه دختر مرتبی همه چیز سر جای خودشه اما وقتی اومد خونه من، خونه من علاوه بر  اینکه تو طرح بود و سگ صاحبشو گم می کرد، خودمم به جای میزبانی داشتم با یه اسباب بازی ور میرفتم و دل و روده اش رو درمیاوردم که ببینم توش چیه! بعد دیگه اون پروسه ی "یاد بگیرا" از همون موقع ها شروع شد! :| ) داشتم میگفتم منم که این وضعیت رو دیدم سرمو دوباره برگردوندم تو جزوه و با خودم گفتم اصلا دونستن انواع ظرفا به چه درد میخوره؟ همین که بدونم انواع آجرا کدومن و ویژگی هاشون چیه خدمت بزرگی به زندگی آیندم و شوهر آینده عزیزم کردم! پس فردا پرسید آجر قلمدونی و آجر چارکه چیه جلوش کلی رو سفید میشم! اصلا بچه هامو بگو نمیگن رگ چینی تو آجرکاری یعنی چی؟ تازه وقتی هم شوهر و بچه هام غذا نخوردن و ازش ایراد گرفتن و منم خواستم دعواشون کنم می دونم با آجر باهاشون چه کارشون کنم! حالا اینا بشینن تا صبح بحث کنن این واسه ژله خوبه اون واسه سالاد!

چی؟ من و حسودی؟ آجر و روح می دونید چیه؟