روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم
روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم

اولین سال

سالگرد آشنایی مون مصادف شده با دفاع تو. تو فردا باید دفاع کنی و کلی استرسشو داری.تنها کسی که شب دفاع باهاش میتونی حرف بزنی منم و بهت امیدواری میدم همه چیز خوب پیش میره. منم دندونم داره درد می کنه و امیدوارم این لحظه های سخت بگذره. که می گذره.

حرکات موزون پاپ کورنی!

این شد که یه روز ما وصف ورزش زومبا رو شنیدیم و کفش کتونی به پا کردیم که بریم و به حول و قوه الهی آبادش کنیم! (اصلا به روی خودتون نیارید که ورزش باید ما رو آباد کنه!) خلاصه که دو جلسه رفتم، می بینم چقدر ازش خوشم اومده و به همه آبادگران توصیه می کنم امتحانش کنن. اولین جلسه که رفته بودم خب زیاد با حرکات آشنایی نداشتم تنها کاری که از دستم برمیومد این بود که عین فنر بپرم بالا و پایین و ورجه و وورجه کنم! یاد 4 سال پیشم افتادم که یه روز با دوستای دانشگاه تصمیم گرفتیم بریم ایروبیک. جلسه های اول که ما واقعا موجبات شادی و خنده رو برای اهالی باشگاه رقم زدیم که اجر همگیمون ایشالا با آقا باشه و دست تک تکمون به ضریح برسه! :" اون اولا می رفتیم ردیف آخر وایمیسادیم و سعی می کردیم با بقیه هماهنگ بشیم یه دفعه عین دومینو ساغر تعادلشو از دست میداد می خورد به من، من می خوردم به ژاله، ژاله می خورد به لاله، لاله می خورد به سطل آشغالی سالن، خود سطله یه طرف میرفت، آشغالاش یه سمت، در ِ سطل آشغالی هم می رفت و می رفت و می رفت جلوی پای مربی که داشت حرکت V (وی) میرفت و یه دور هم با مربی هماهنگ میشد و بعد هم بعد از چرخش فراوان وایمیساد زمین! یک دفعه مربی به همراه تمام سالن هماهنگ برمیگشتن سمت ما در ردیف آخر و ما جای این که شرم زده باشیم نیشامون تا بنا گوش باز بود! ژاله هم طبق معمول بساط مسخره بازیش به راه بود و با عذرهای بدتر از گناهش مردم نمی دونستن بخندن یا عصبانی باشن که نظم رو ریختیم به هم! بعد دیگه گذشت و کم کم یاد گرفتیم و به من به شخصه حتی تو خوابگاه هم ولش نکردم.

پ.ن: حالا جا داره که بگم دیگه وقتشه با ایروبیک خداحافظی داشته باشیم و بریم تو کار حرکات موزون پاپ کورنی (دیدید ذرت تو قابلمه چه جوری انرژیشو تخلیه میکنه و تبدیل به پاپ کورن میشه؟!) و از این به بعد با مساعدت یک عدد زومبا جفت پا بریم توی دهن روزمرگی ها زندگی!

سوژه مرتبط با پست مربی جدیدمون هستن که انقدر خوشحال و خجسته اند که یه دفعه وسط انجام حرکات با رقص و بشکن و بالا بنداز میره عینک آفتابیشو میزنه و ادامه حرکات رو با عینک میره تا به بچه ها جَو بده! :))

هزار شکر به سیب زمینی!

تفاوت بچگی ما و بچه های نسل الان انقدر زیاد و فاحشه که آدم وقتی به بچگی های خودش فکر میکنه جیگرش برای خودش کباب میشه!
مستخدم خوابگاهمون یه خانومه جوونه که وقتی میاد سوئیت ما رو تمیز میکنه گهگاهی بچه هاشو با خودش میاره. یه بار یکی از دختراش که کلاس اوله رو آورده بود و ما هم نشسته بودیم دور ِ جورثومه فساد (جورثومه فساد یعنی نماد فساد! استعاره از میز ناهار خوری سوئیت! داستان ها داره این جورثومه. چه وقتایی که ما برای درس خوندن دورش جمع نشدیم و چه ساعت هایی که از بس بازیگوشی کردیم هیچکدوم یه صفحه جلوتر نرفتیم! کلا این جورثومه برای ما فقط بدآموزی داشته!
D: ) داشتم میگفتم؛ ما هم برای اینکه مادر تو آشپزخونه به کارش برسه بهش گفتیم دخترش رو سرگرم میکنیم تا اونم کارشو بکنه. این دختر هم قیافه فوق العاده نازی داشت و لباس مدرسه تنش بود و اومد نشست پشت میز. هیچ حرفی هم نمی زد. یعنی قبل از اینکه خجالتی باشه ما رو آدم حساب نمیکرد! انقدر که این بچه با کلاس بود! من که شخصا رابطم با بچه ها خیلی خوبه هر کاری کردم  و با هر زبون بچه گونه ای که بلد بودم باهاش حرف زدم که یخش آب شه موفق نشدم. تا اینکه بهش گفتم شما چه خانوم ناز و مرتبی هستی که مقعنه ات رو انقدر مرتب پوشیدی. (خداییش هم خیلی مرتب بود) خط دوخت وسط مقنعه اش رو نشونش دادم و گفتم آفرین که خط مقنعه ات با دکمه های روپوشت تو یه خطه. من وقتی سن تو بودم این خطه همیشه کنار گوشم بود! دیگه اینجا با کلی ناز یه لبخندی تحویلم داد و تو دلم گفتم خدا رو شکر یه واکنشی ازت دیدم! ولی همچنان باکلاس نشسته بود. اومدم سرگرمش کنم و به سرم زد یه بخشایی از انیمیشن فروزن رو براش پخش کنم. لپ تاپ رو گذاشتم جلوش و قسمت مورد نظر رو پلی کردم. یعنی  دریغ از این که از این بچه یه اپسیلون واکنش به وجود بیاد! اون وقت ما از این طرف 5- 6 نفری که سه – چهار برابر سن بچه رو داشتیم چنان ذوقمون گرفته بود و با قسمتای موزیکالش افسار پاره کرده بودیم که خدا میدونه! یکی حرکات موزون میرفت یکی ضرب گرفته بود رو میز، یکی میگفت من باید یه لباس شبیه این شاهزادهه بدوزم و... اصلا یه لحظه که از دور خودمون رو نگاه کردم دیدم بچه نشسته خانومانه تیکه های سیبش رو گاز میزنه و ما دور و برش وایسادیم و با این تفاوت سنی چقدر جلف و جفنگ وار (!) ذوق زده شدیم! گفتم الان بچه پیش خودش چه فکری درباره ما میکنه!
 البته به سن ربطی نداره به نظرم، به نسل ربط داره. ما همسن این بچه بودیم بابام وقتی فیلم گربه آوازه خوان رو برای من و آقا داداشم میذاشت انقدر با قسمتای شادش جفتک و چارطاق مینداختیم که انگار قهرمان فیلمه ماییم یا انگار یه چیزی هم به ما میخواد برسه!! تازه اون زمانا مادر بزرگم میگفت شماها اصلا ذوق هیچی رو ندارید! اگه اون خدا بیمارز بچه های الان رو میدید حتما میگفت صد رحمت به شماها و هزار شکر به سیب زمینی!

پ.ن: آخرش که داشت میرفت برگشت و خیلی موقر بهم گفت من این کارتون رو قبلا دیده بودم! :|

نیمه اول سال مگه چشه؟

از سری تجربه هایی که باید همیشه یادم بمونه و آویزه گوشم باشه، اینه که این دفعه که خواستم با کسی دوست بشم حتما حتما مطمئن بشم که با پسری دوست نیست و اگر هست ماه تولد دوست پسرش رو بدونم که اگه ماه تولدش تو نیمه دوم سال بود کلا بپیچونمش! همیشه خدا با دوستایی که رفتم بیرون تا دوستان برن و برای تولد جنتلمن کذاییشون هدیه بخرن، حین خرید، این وسط، من بدبخت سرما خوردم! ولنتاین و سپندارمزگان و چه میدونم روز فلان و روز بیسار هم که بماند. من خودم کم بی مبالاتم یه دور هم به خاطر دوستان باید برم چشم روشنی امواتم. درست مثل الان که من گول گرم بودن هوا رو خوردم و در حال حاضر ویروسا هم دارن از سر و کله و چشم و بینی من بخت برگشته تمرین بادی جامپینگ میکنن! :\

پ.ن: تجربه رو آویزه گوش میکنن؟؟؟ D:

سوژه نا مرتبط با پست خانومی هستن که من وقتی سوار آسانسور شدم اومدم که برم بالا طی یه سری حرکات نمایشی و رزمایشی خودشو پرت کرد تو آسانسور و خیلی بی مقدمه و در حالی که داشت در فاصله 30 سانتی دهنش و گوش من داد میزد و حس شنوایی منو می فرستاد سینه قبرستون، گفت اگه آسانسور گیر کنه می خوای چکار کنی؟؟؟؟؟؟؟ :\ گفتم: دکمه آژیر رو میزنم. گفت: اگه خراب بود چی؟؟؟؟ گفتم: زنگ میزنم بیان کمک. گفت: اگه گوشی نداشتی چی؟؟؟؟؟ گفتم: خواهر من! جیغ میزنم، داد میزنم، نعره میزنم، فریاد میزنم، مشت میزنم به در، لگد میزنم به دیوار تا یکی صدامو بشنوه. بعد دیگه تا مقصد سکوت کرد و هیچی نگفت!

 

ب.ن: خداحافظ خوابگاه :)

نیمه اول سال مگه چشه؟

از سری تجربه هایی که باید همیشه یادم بمونه و آویزه گوشم باشه، اینه که این دفعه که خواستم با کسی دوست بشم حتما حتما مطمئن بشم که با پسری دوست نیست و اگر هست ماه تولد دوست پسرش رو بدونم که اگه ماه تولدش تو نیمه دوم سال بود کلا بپیچونمش! همیشه خدا با دوستایی که رفتم بیرون تا دوستان برن و برای تولد جنتلمن کذاییشون هدیه بخرن، حین خرید، این وسط، من بدبخت سرما خوردم! ولنتاین و سپندارمزگان و چه میدونم روز فلان و روز بیسار هم که بماند. من خودم کم بی مبالاتم یه دور هم به خاطر دوستان باید برم چشم روشنی امواتم. درست مثل الان که من گول گرم بودن هوا رو خوردم و در حال حاضر ویروسا هم دارن از سر و کله و چشم و بینی من بخت برگشته تمرین بادی جامپینگ میکنن! :\

پ.ن: تجربه رو آویزه گوش میکنن؟؟؟ D:

سوژه نا مرتبط با پست خانومی هستن که من وقتی سوار آسانسور شدم اومدم که برم بالا طی یه سری حرکات نمایشی و رزمایشی خودشو پرت کرد تو آسانسور و خیلی بی مقدمه و در حالی که داشت در فاصله 30 سانتی دهنش و گوش من داد میزد و حس شنوایی منو می فرستاد سینه قبرستون، گفت اگه آسانسور گیر کنه می خوای چکار کنی؟؟؟؟؟؟؟ :\ گفتم: دکمه آژیر رو میزنم. گفت: اگه خراب بود چی؟؟؟؟ گفتم: زنگ میزنم بیان کمک. گفت: اگه گوشی نداشتی چی؟؟؟؟؟ گفتم: خواهر من! جیغ میزنم، داد میزنم، نعره میزنم، فریاد میزنم، مشت میزنم به در، لگد میزنم به دیوار تا یکی صدامو بشنوه. بعد دیگه تا مقصد سکوت کرد و هیچی نگفت!

 

ب.ن: خداحافظ خوابگاه :)

سوالات امتحانی مخصوص بهمن 93!

آسفالت چیست؟ (6 نمره)

آسفالت کردن به عملی اطلاق می شود که در آن آسفالت را به صورت تمیز و حتی ناتمیز بر دهان شخص آسفالت شده می کشند تا دیگر صدایش و حتی شده جیکش در نیاید و در دم لال شود!

آسفالتگر کیست؟ (8 نمره)

آسفالتگر استاد لج باز می باشد که از روی لج بازی نمره کم می دهد، آسفالتگر زمستان شبیه تابستان می باشد که خسیسی اش می آید دو تا دانه برف ناقابل حواله زمین کند، آسفالتگر پایان نامه طلسم شده می باشد، آسفالتگر بیکاری می باشد، هم اتاقی شلخته می باشد، پسر واحد طبقه 8 می باشد، آسفالتگر حتی خودت می باشی که موقع چشیدن غذا آب جوش روی لبت می ریزد و می سوزد و خودت با دست خودت دهانت را آسفالت می کنی!، آسفالتگر سرما خوردگی نوع جدید می باشد، آسفالتگر وقت نداشتن و کار تلنبار شده می باشد، آسفالتگر عمه مان می باشد، داور استرالیایی می باشد، گربه وقت نشناس می باشد، تیم اسب دوانی و دو میدانی واحد بالای سر ما می باشند، خلاصه آسفالتگر این روزها زیاد است. خوشا به سعادت ما شهروندان! خوشا به سعادت شهرداری و راهداری! خوشا به سعادت وزارت راه و ترابری!

آسفالت شونده کیست؟ (6 نمره)

آسفالت شونده بدبخت مفلوک بیچاره که معلوم است کیست فقط کافیست دقت کنی! 

 

با آرزوی موفقیت برای شما دانشجویان گرامی! من الله توفیق!