روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم
روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم

دلم آش می خواد!

بسیار واضح و مبرهنه که دارم بازیگوشی میکنم.  77  قلم کار ریخته رو سرم. الانه که مغزم عین تام توی تام و جری درش باز بشه دود بپاچه بیرون!  اما هی خر درون جفتک میندازه.میگه بسه بسسسه... حاضرم همین الان بشینم سبزی پاک کنم اما پایان نامه نه! ساعت 6 باید برم همدان محضر استاد با کارای آماده تحویل اما هنوز توی حالت کارای ناآماده تحویل موندن!!  

من چرا انقدر خوشحالم؟؟ رفرنسامو عمه ام میخواد درست کنه؟؟ خب بچه بتمرگ تمومش کن!!

تنهای تنهای تنهای تنهاااام 

همچنان تو فاز پرو بازی و کرگدن بازی ام. گور بابای آبغوره هام.

پ.ن: این پست شد عین آش شله قلم کار! 

عین خر کار کن.

گویا سیستم وزین "از ساعت 8 صبح تا ساعت 12 شب عین خر کار کن" دیگه روی ما هیچ جوره پاسخگو نیست و  وارد سیستم شیک تر و بسیاااار کاراتری میشیم به نام "تا ساعت 11 ظهر بخواب و تا ساعت 4 صبح عین خر کار کن به هر روی آنچه که میان این دو سیستم مشترکه عین خر کار کردنه! 


پ.ن: بسیار وقت تنگه کلی حرف گیر کرده تو حلقومم که وقتی خلوت شدم بازگو می نمایم!

طبیعتا چی؟ طبیعتا جواب دادن به کامنتا حواله میشه به همون وقت خلوت.