روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم
روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم

مگه میشه بهت تکیه نکرد؟

دیشب موهامو فرفری می کردم برای امروز و عجیب دلم شور می زد و میدونستم طبیعی نیست. معلوم شد میمم حالش بد بود و نتونست امروز بیاد.

تو.ن: به جای اینکه من صبح نگران حالت باشم و بهت بگم بخواب، استراحت کن و ابراز نگرانی کنم، تو بهم میگی: «الان خوب خوبم. از صدات معلومه زود بیدار شدی. بخواب استراحت کن و مواظب خودت باش» و باقی دلسوزی ها و مهربونی های همیشگیت.