روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم
روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم

روزهایی که برای خودم جای دیگه می نوشتم 6

ا

من و شیما در حال خرید.

من: شیما بیا، بالاخره فروشگاه لوازم گل دوزی ِ بلبلی پسند (!) رو پیدا کردیم. 

شیما: این همون فروشگاه گلدوزی ِ بلبلی پسنده معروفه؟!

- آره همون بلبلی پسند معروف.

- همون مغازه بلبلی پسند که سی سال داره کار می کنه؟

- آره همون بلبلی پسنده سی ساله ست.


توی مغازه:

ما: سلام آقای بلبلی پسند. نخ گل دوزی می خواستیم.

آقاهه: چه رنگی؟

- سورمه ای.

- بفرمایید.

- این نخ کوبلنه. ما نخ گل دوزی می خوایم.

- اینا رو داریم.

- اینا که کاموای بافتنی هستن. به درد گلدوزی نمی خورن.

- فرقش چیه؟

- خب اینا ضخیمن.

- قرقره ببر!

- قرقره؟!

- خب؟!

- قرقره که نازکه.

- پس دیگه نداریم. بفرمایید بیرون!


سوال مهم:

آقای بلبلی پسند سی سااااال به فروختن چه جنسی اشتغال داشتن؟

الف) لوازم یدکی پراید

ب) ملزومات صخره نوردی

ج) لوازم عتیقه، آنتیک و گاهاً دست دوم

د) تجهیزات و مکمل های آکواریومی


پاسخ های خودتون رو تا ساعت 22 امشب به شماره پیامکی که همکاران محترم زیر گیرنده هاتون درج می کنن ارسال کنید تا به قید قرعه به عزیزانی که پاسخ درست میدن یک عدد تابلوی گل دوزی نفیس به همراه تمامی نخ ها و رنگ ها و سوزن های مخصوص اهدا شود... خب مثل اینکه همکاران از اتاق فرمان اشاره می کنن که آگهی های بازرگانی آماده پخش هستن. میریم و برمی گردیم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد