ا
گفتیم آبان میشه هوا دلپذیر و طبیعت خدا رنگارنگ، پا
میشیم میریم فیضشو می بریم و چش و چار پاییز رو از حدقه درمیاریم. هر چی
نباشه درس و مخش هم خبری نیست امسال شکر خدا. اما خبر نداشتیم که یهو یه
ویروس با تمام خاندانش سر و کله ما رو با پیست دو میدانی اشتباه می گیرن و
وایمیسن به جولون دادن! یعنی خدا شاهده این مدته دونه دونه امواتم یکی یه
دور اومدن ملاقاتم و حسابی از خجالت هم در اومدیم. اصلا دیگه با پرسنل
بیمارستان رفیق شده بودیم. یه طوری بود که این آخری ها می گفتن ا بازم شما؟
می گفتیم بله بازم ما! :|
باری، بعد از روزگاری مدید امروز به زحمتی
گفتیم بارالها شکرت لباس عافیت بر تن ما پوشاندی و رحمتت اجازه داد بالاخره
بریم بیرون از خونه و کمی از طبیعت لذت ببریم؛ می بینیم سوززز میاد چنان،
برف می باره چی، هوا منفی 6 درجه! اصلا طبیعت زرد و نارنجی کیلو چنده برادر
من؟ دقت کنی می بینی زمستون 3 بر صفر پاییز رو شکست داده! طبیعتا وقتی
بافت پاییزی تنمون باشه و دستامون بشه عین لبو و برف روی شال سرمه ای ِ
سرمون ستاره ستاره بشه، بر خود و هفت کس و کار شانسمون لعنت می فرستیم و بر
می گردیم خونه. پتو رو می ندازیم روی شوفاژ، یه کرسی من درآوردی می سازیم و
می چپیم زیرش. :|
جالبه که نفس عمیق هم می کشیم تبدیل میشیم به آدم سربی و همون بهتر که نکشیم!