روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم
روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم

رسم لیوان مخصوص به خود

از همون روزای اولی که اومدم سرکار (از فعل اومدن استفاده می کنم نه رفتن، چون در حال حاضر سرکارم!! [برو از خدا بترس بچه!]) دیدم اینجا چیزی به نام لیوان مخصوص وجود نداره. به خصوص که می دیدم نظافتچی اینجا لیوانا و فنجونا رو خیلی هم خوب نمی شوره. دیگه فکر کنم از روز سوم چهارم بود که لیوانمو گرفتم دستم گذاشتم تو آب چکون آبدارخونه. اهل چایی که نیستم ولی از همه خواستن رعایت کنن و مایعات مورد نظر رو بریزن تو لیوان خودم بعد از اینجا شروع شد. یکی از همکارام رفت برای خودش لیوان خرید. بعد هم اون یکی همکارم فرداش رفت دو تا لیوان خرید! دیگه هر کدوم لیوان خودمون رو داشتیم. همکار اولیه یه روز قهر کرد رفت. اول از همه هم لیوانش رو برد. (مثلا انگار جهیزیه اش بوده!)  یعنی هنوزم که هنوزه مدارکش اینجا مونده ها و مقداری هم مطالبات داره ولی سراغ اینا نیومده! لیوانه مهم بود که برد. بعد دیگه یکی دیگه از همکارای آقا یه روز اومد گفت چرا اینجا همه لیوان دارن؟ منم از این به بعد لیوان میارم. چند روز پیش هم نظافتچی مون که یه خانومه با ذوق از کیفش یه لیوان (الحق خوشگل) در آورد گفت منم لیوان آوردم! آقاااا اصلا داستانیه. رئیـ.ـس هم تا اینو دید خیلی جدی گفت منم یه لیوان دارم یادم باشه حتما میارم. به داداشم هم میگم بیاره (آخه خیلی میاد اینجا). خلااااصه که یه سنت اینجا نهادم که امید میره پس از مرگ هم پا برجا بمونه! پس فردا پرسیدن چه رسم نیکی از خودت به جای نهادی میگم رسم لیوان مخصوص به خود. خیلی هم خوب!

پ.ن: خواستید لیواناتون رو بیارید بذارم اینجا.
ب.ن: همین الان که داشتم می نوشتم از توی حیاط صدای افتادن گردوها از درخت اومد. اخه اون بالا بالایی ها هنوز به شاخه هستن که پرنده ها گاهی پرتشون میکنن پایین. منم قشنگ وسط پست گذاشتن رفتم یه خرده تو حیاط چرخ زدم گردوها رو جمع کردم و اومدم. این چنین سرخوش!
ب.ن: شاید باورتون نشه ولی چقدر دلم واسه این آیکونا و اسمایلی های وسط نوشته تنگ شده بود. یاد قدیم افتادم.
نظرات 5 + ارسال نظر
آیدا چهارشنبه 5 مهر 1396 ساعت 10:37

پس سبب خیر شدی ندا جون.

آره خیلییی

شباهنگ چهارشنبه 5 مهر 1396 ساعت 11:42 http://nebula.blog.ir

چه رسم نیکی
من حتی تو خونه و هر جایی که زیاد برم اونجا لیوان مخصوص دارم

به به شباهنگ خانوم.
تو خونه هم دارم. کم کم باید جاهای دیگه هم انتقال بدم.

نون.ی.ر پنج‌شنبه 6 مهر 1396 ساعت 21:20

ما تو خونه هم لیوان مخصوص داریم
کلا از این مقوله خوشم میاد

آورین. اصلا هر کس هر جا باید لیوان داشته باشه

یه پسر یکشنبه 9 مهر 1396 ساعت 04:45 http://jangale-asfalt.blogsky.com

اینجاست که شاعر میگه:
وقتی میری با چشم تر،هرچی دلت میخواد ببر،
لیوان رو با خودت نبر..

Nazanin maryam پنج‌شنبه 20 مهر 1396 ساعت 22:50 http://oxizheen.blogfa.com

اقا من قمقمه دارم سرکار

وای چه خوب. قمقمه هم ایده خوبیه ها

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد