روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم
روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم

برای عمیق زیستن و برای مکیدن تمامی جوهر حیات و برای از بین بردن هر آنچه که زندگی نبوده

هزار سال هم بگذره فیلم انجمن شاعران مرده برام تکراری نمیشه. جالبه که سال ساختش مصادفه با سال تولدم. همیشه گهگاهی تیکه هاشو برای خودم میذارم و معتقدم رابین ویلیامز خدا بیامرز اینجا بهترین نقشش رو داشته.

اولین بار که این فیلمو دیدم دبیرستانی بودم. شبکه چهار نشونش داده بود. یادمه انقدر فیلم روم تاثیر گذاشته بود که کلی افتخار می کردم از اینکه انسانی خوندم. بعد از اون فیلمه دیگه تکرار نشد. دیگه نشسته بودم  واسه دوستام و دخترخاله هام کل فیلم رو  تعریف کرده بودم که همگی  بسیج شده بودیم فیلمو گیر بیاریم و برای یه بار هم که شده ببینیم. اون موقع که دانلود و این چیزا نبود. کلوپها هم این فیلم رو نداشتن.  کتابش رو پیدا کردیم اما فیلم رو نه. تا اینکه سال ها بعد تونستم دانلود کنم و ببینمش. بارها و بارها و بارها.













یادمه بازیگر نقش تاد شبیه یه پسری بود که خونشون نزدیک خونه خالم اینا بود. وای چقدر اون موقع ها تو عالم بچگی توهم دوست داشتن اونو داشتیم. اینم بیشتر باعث میشد نسبت به فیلم حس داشته باشم. بدبخت پسره اصلا روحش هم خبر نداشت.

* ما شعر نمی خونیم و یا شعر نمی گیم چون شعر زیباست، ما شعر می خونیم و شعر میگیم چون عضوی از بشر هستیم و نوع بشر سرشار از شور و اشتیاقه. پزشکی، حقوق، تجارت یا مهندسی همه اینها برای بقای زندگی لازمن. اما شعر... زیبایی... افسانه... عشق. اینها چیزهایی هستن که به خاطرشون زنده می مونیم.


* زندگی نمایش بزرگی ست که پابرجاست و تو اینجایی که کلامی بهش اضافه کنی.


جاپن!

* یه شب داشتیم با خانوم والده اخبار ورزشی گوش می دادیم همون موقع که تیم امید ایران با ژاپن بازی داشت و ایران 3 بر صفر باخت.  (اصلا یاد ندارم برده باشه!) یهو به مامانم گفتم کاش من ژاپن به دنیا میومدم. کشورشون خیلی خوبه. آدمای مودب، کاری، با حیا، با اخلاق. اصلا معلوم نیست دینشون چیه ولی خیلی پایبند اصولن. یه کشور پیشرفته و مردم متحد. بعد هم آه کشیدم. این گذشت  و فقط مامانم میدونست تا اینکه پسرخالم بعد از چند روز گفت خواب دیدم از ژاپن برات دعوت نامه اومده که بری یه شرکت معتبر کار کنی و کلی می خوانت (دل به دل راه داره!)
هیچی دیگه از همون موقع چشم دوختم به در کی میان منو ببرن


انیمه «باد بر می خیزد» یه انیمیشن ژاپنیه غم انگیزه مخصوص بزرگ سالان، که با دیدنش میشه فهمید مردمش واسه پیشرفت کشورشون چقدر سعی می کنن. کلا بقیه کارای کارگردانش «میازاکی» عالین.

پ.ن: هر وقت رفتم ژاپن سوغاتی واسه همه تخمه ژاپنی میارم (هرچند خودشون اصلا نمی دونن تخمه ژاپنی چیه و نمی دونم چرا اسمش ژاپنیه. همین که تخمه چینی نیست باز جای شکرش باقیه!)

* امروز بین وسایل خیلی قدیمی این نقاشی رو پیدا کردم. اینو رفیق فاب بچگیم نیلوفر کشیده بود برام. کلی داغون و چروک شده. انقدر حس خوب داد که تصمیم گرفتم در آینده تلاش کنم خودم دوباره بکشمش. (هییییچ سر رشته ای از نقاشی هم ندارم و فقط پررو ام!)

Eternal Sunshine of the Spotless Mind

این فیلم یه بار دیگه بهم ثابت کرد هیچ چیز توی دنیا اتفاقی نیست و تو حتی اگه با عقل و منطقت و کاملا آگاهانه بخوای کسی که هنوزم دوسش داری رو از زندگیت بیرون کنی قلبت باز تو رو پیش اون آدم هدایت میکنه.

 

 

 

 

 

 

درخشش ابدی یک ذهن پاک


پ.ن: و تویی که بهم میگی این فیلم رو حتما ببین...