روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم
روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم

دارم میرم مربعامو رنگ کنم

اردیبهشت امسال کتاب «معجزه سپاس گزاری» رو خریدم و شروع کردم به خوندن. مدتی که کتاب رو می خوندم و به تمریناش عمل می کردم به طور شگفت انگیزی دوز انرژی مثبتم میزد بالا. نویسنده توی یکی از تمرینا ازمون خواسته بود خواسته ها و آرزو هامون رو بنویسیم (هر چند محال) و بابت اینکه برآورده شدن از خدا تشکر کنیم. منم یه سررسید ورداشتم و تقسیم بندیش کردم به بخشای مختلف و شروع کردم نوشتن خواسته های ریز و درشت و در عین حال به نظرم محال. کنار هر چیزی هم که می نوشتم یه مربع گذاشتم که بعدا که به حقیقت پیوست اون مربعا رو رنگ کنم. یکیش مشکل میم بود. چیزی که از خدا خواستم به نظر خودم محال بود ولی من یادم رفته بود که برای خدا محال نیست تا اینکه چند روز پیش میم طی خبر خوبش گفت حل شده. اصلا باورم نمیشد.
برای پایان نامه هم  محال ترین چیزا رو نوشتم. اون موقع به مشکل خورده بودم اساسی. دانشکده مون کلا تو کار نمره خوب دادن نبود و داورا سخت میگرفتن خیلی بد. همون روزا اینا رو که به نظرم واقعا محال می اومد توی دفترم نوشتم و بعدش هم به خاطر انجام شدنشون خدا رو شکر کردم:




حالا پایان نامه داور پسند شد. من نمره خوبی گرفتم. مشکلات یکی یکی از بین رفتن. و آخری که از همه محال تر بود این بود که دو تا از استادا بهم گفتن دنبال کتاب کردنش باش و از یه انتشارات هم باهام تماس گرفتن. آدم چی می تونه بگه جز خدایا شکرت؟

غیر از اون دفتر آرزوها، این دفترچه هم تبدیل شد به شکرگزاری روزانه و انجام تمیرنات کتاب.


پ.ن: اینا دو نمونه بودن بازم معجزه هایی از طریق همین شکر گزاری داشتم.
پ.ن: با اینکه نویسنده کتاب مسلمون نیست اما بسیاااار در راستای اعتقادای مسلموناست واسه همین به نظر من یه جور کار عبادی هم هست.
پ.ن: این کتاب با مقدار زیادی صبر و خلوص و ایمان و امید پیشنهاد میشه شدید.