ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
کلا تصمیم گرفتم از امشب برم تو مسجد بست بشینم توبه کنم بلکه باری تعالی از سر تقصیراتم بگذره اینقدر منو مجازات نکنه.
پروردگارا! از اول ماه رمضون دارم با این سریالا به صورت وحشتناکی شکنجه روحی با اعمال شاقه(!) می شم.
هی میایم به توصیه دوستان(!) صبور باشیم هی مثل این قضیه تحریم محریما به
خودمون بگیم همه چیز گل و بلبله، همه چیز آرومه، من چقدر خوشحالم، اما
نمیشه که نمیشه.
به
خدا وقتی این صدای آتنه فقیه نصیری از تی وی درمیاد دلم می خواد بزنم شیشه
تلویزیون رو خرد کنم ها. حالا اگه گذاشتن دهن ما بسته بمونه.
آخر تابستون اگه جنازم رو آپ کردم بدانید و آگاه باشید قضیه از چه قراره.
یا
ارحم الراحمین! ملت ساعت دیجیتالی می خرن میذارن بالاسرشون با صدای دلنواز
ساعت بیدار میشن، لذت می برن؛ اونوقت من چی؟ من از اول تابستون دارم با
صدای بسی ناهنجار کلاغ بیدار میشم. شما اگه فهمیدید چرا کلاغا تابستونا کوچ می کنن دم خونه ما تو روخدا به منم خبر بدید از این نگرانی بغرنج دربیام! اجرتون با آقا!
خدای من! خدای خوب و مهربانم! چرا اینقدر هماهنگ کردن سخته. به جون دو تا بچه هام سخته خب. اگه من
تونستم ۵ نفر آدمو (البته به این قضیه آدم بودن هنوز شک دارم. اثبات
نشده) واسه یه سینما رفتن ساده هماهنگ کنم خیلی باحالم.
یا غفور! چرا منی که هیچی از حسابداری سرم نمیشه رفتم نشستم سر کلاس حسابداری؟ حالا
تو بگو یه کلمه از این حرفای استاده فهمیدم کلا و حاشا! (هرگز، هرگز) بعد
با کمال پررویی زل زدم تو چشمای استاده و با سر حرفاشو تایید می کنم و
لبخند ژوکوند تحویلش می دم که یعنی مطلبو گرفتم!
یا رحیم! دیگه با خودت!
ب.ن*: الان یه رعد برقایی میاد که من فکر کنم مانیتورم رسما بترکه.
ب.ن: هوا بس ناجوانمردانه گرم است!
ب.ن: خب از الان برید پولاتونو پس انداز کنید. کادو های خوب بخرید. آپ دفعه بعد مربوط میشه به سالگرد تاسیس غرور آفرین وبلاگم. جرات دارید دست خالی بیاید!
*پاورقی: کلمات و ترکیبات تازه. ب.ن:بی ربط نوشت!