ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
*هم اتاقی و هم کلاسی سابق بهم مسیج داده: استادا هیچکدوم تو دانشگاه نیستن. معلوم نیست کجان.
شما خودتون شاهد باشید من میخوام برم پیش استاد راهنمام، اونه که نیست! :" والا!
**امروز باید منو از پشت بومای بازار جمع می کردن! با بابا و خان داداش و آقایی که راهنمایی می کرد پشت بوما رو بالا و پایین می کردیم، می رفتیم و عکس برداری می کردیم، همین حینا هم داشتم یه چیزی واسه خان داداش تعریف می کردم که توی جمله ام از کلمه «خِفت» استفاده کردم، خان داداش کلا شد علامت تعجب. گفت: پشت بوم که میری، ادبیاتت هم که تغییر کرده لابد پس فردا هم میخوای کفتر باز بشی؟! یعنی انقدر خندیدم که نزدیک بود از پشت بوم پرت بشم پایین! :))
پ.ن: عکساشو به خدا بعدا میذارم. الان افقی شده ای هستم که داره چشام چپ میشه از خستگی تازه فردا هم باید بزنم تو گوش اوقاف. اوووف
خفت

رفتی دیگه داری مثل بچه های کوچه بازاری میشه!!
تاثیرات پایان نامته ها!! انقدر تو بازارا و کوچه پس کوچه های قدیمیِ جان
میگم جواد یساری و عباس قادری هم واسه خودت پلی کن!!
آره فکر خوبیه. صفر تموم بشه میرم تو کار اینا