روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم
روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم

من و احساسم!

بعضی وقتا نصف شبا دلم می خواد به هم اتاقیم که تختش پایین تخت منه بگم عزیزم تو رو خدا ایندفعه خواستی تکون بخوری افقی تکون بخور (چپ و راست شو) وقتی عمودی تکون می خوری احساس می کنم امواتم جلوی چشمم بالا و پایین میپرن!

بعضی وقتا دلم می خواد به هم اتاقی هام بگم عزیزای من شبا موقع خواب نور اون موبایلا و لپ تاپای لعنتی تون رو خاموش کنید، وقتی با نوری از خواب میپرم می بینم یه گوشی داره چشمک میزنه، نور یه شارژری قرمزه، نور یه لپ تاپی تا صبح روشنه، مال یکی نورش یواش یواش کم میشه بعد جنی میشه یه دفعه زیاد میشه، اون موقع ها احساس می کنم تو برج مراقبت فرودگاهم.

بعضی وقتا دلم می خواد به هم سوئیتی هام که توی آشپزخونه دارن ظرف میشورن و هر آن کاسه و بشقاب از دستشون میفته بگم اون ظرفا اون جوری شکسته نمیشن بکوبید به دیوار که قشنگ هم بشکنن هم صدا بدن! این موقع احساس میکنم تو بازار مسگرا دارم راه میرم!

اما هیچ کدوم از اینا رو نمیگم چون دارم میرم خونه :)

فعلا ثابت

از دوستانی که کامنت خصوصی میذارن و در خصوص بلاگم سوال میپرسن و وبلاگ ندارن می خوام به جیمیل اینجا، mosafer.9891@gmail.com، میل بزنن تا بتونم جواب سوالاشون رو بدم. با عرض معذرت برای من مقدور نیست با شماره تلفن هاتون تماس بگیرم.

بعضی وقتا هم میشه همون موقع جواب نداد!

یه دوست شر و شیطونی دارم که خیلی سر به سر همه میذاره. هر وقت باهام شوخی می کنه من فقط می خندم. واسه همه هم یه چیزی داره و یه چیزی میگه. مثلا راه به راه به من میگه: ندا قرصات دیر شد، من نگران حالتم، قرصاتو خوردی؟ یکی دیگه از دوستامون رو هم صدا میزنه کُز ِت. کزت بیا. کزت برو! قاعدتا ما هم زیر لبی یه دیوونه یا بیشعور دوستانه میگیم و باهاش می خندیم.

چند شب پیش یه لباس سبز پوشیده بود و طبق معمول نگران قرصای من بود! داشت به یکی دیگه میگفت من باید چندتا آلارم واسه قرصای شما درست کنم که یادم باشه کدومتون قرص خوردید کدومتون نخوردید یه وقت بهم حمله نکنید! همینطوری که داشت سر به سر همه میذاشت رفتم پیشش با خنده و خیلی آروم گفتم: ببین جلبک سبز (ما جلبک قهوه ای، سبز - آبی، زیتونی و بژ هم داریم. واسه این سبز رو گفتم چون جلبک می تونه سبز نباشه! :" ) اگه من قرص می خورم واسه اینه که من سالم اومدم توی این دیوونه خونه تو منو قرصی کردی! اگه فلانی کُزته تو هم مسلما زن تناردیه هستی! و یادت باشه خواستی آلارما رو تنظیم کنی روی قرصای ما، اولیش رو تنظیم کنی روی آمپولای خودت چون تو دیگه زنجیر پاره کردی و کارت از قرص گذشته!

بعد هم همه از خنده منفجر شدن. دوستام می گن تو نمیگی نمیگی وقتی میگی یه چیزی میگی که آدم دیگه نمی دونه چی بگه!

 

خ.ن: حیف که قرار بر کرگدن بودنه وگرنه دلم میخواست اندازه یه فیل خاکستری... :((((

Left, left… left, right, left

تجربه میگه هر چقدر که بالا رفتن از کوه دسته جمعی حال میده، پایین اومدنش تنهایی به همون اندازه حال میده!

 

پ.ن: حتی مستحبه یه جاهایی که خطرناک نیست رو بدوئی!

اشک تو چشام حلقه بسته!

توی خوابگاه اگر شکست عشقی هم نخورده باشید با این آهنگایی که دوستان میذارن و صداشو تا آخر زیاد می کنن این احساس حتما بهتون دست میده. :|

 

من و وجدانم همدستیم.

ندای حکیم می فرماید: دانشجوی خوب دانشجویی نیست که وقتی یک هفته به فورجه هاش اضافه شد تو اون یه هفته بیشتر درس بخونه واسه امتحانا، یا بشینه برنامه ریزی کنه واسه درسا، یا دنبال درست کردن رفرنس تحقیقاش باشه، یا اصلا اصلا یک صدم ثانیه فکر درس به اون کله مبارکش خطور کنه، یا زبونم لال بگه یه پایان نامه ای هم دارم، بلکه دانشجوی خوب کسیه که توی این یه هفته اضافی، چند جلد کتاب غیر درسی و چند تا فیلم و چند تا انیمیشن کنار هم ردیف کنه و به ترتیب همه رو تا پیش از طلوع آفتاب (استعاره از قضا نشدنشون) انجام بده! بعد شب امتحان با یه خرورار منابع نخونده یکی بزنه تو سر کتابا و چهارتا بزنه تو سر خودش که خدایا غلط کردم! :"

پ.ن 1: بدبختی اینه که این ترم آخرین ترمیه که امتحان میدم دیگه نمی تونم بگم خدایا از ترم بعد!

پ.ن 2: فکر می کنید وجدانم بهم نهیب میزنه؟ نخیر. من و وجدانم قبلا با هم نقدی حساب کردیم! یه درصد هم فکر تغییر تصمیمم رو هم ندارم. :"

پ.ن 3: برای کتاب اینا رو می خونم: یک روز مـ.ـانده به عید پـ.ـاک / زویا پیـ.ـرزاد 

مامـ.ـور سیگاری خدا / محسن حـ.ـسام مظاهـ.ـری

سیمـ.ـای زنی در مـ.ـیان جمـ.ـع / هاینریـ.ـش بل

برای فیلم به عنوان تکلیف (حساس نشید به قضیه. اینا مشقامن!)

Insomnia یا بی خـ.ـوابی

cast away یا دور افتـ.ـاده

برف روی کـ.ـاج ها

Dead Poets Society یا انجمـ.ـن شاعران مـ.ـرده برای چندمین و چندمین بار از وقتی دبیرستانی بودم تا الان :"

برای انیمیشن هم (به اصرار کودک همیشه تخس و پرروی درونم):

کـ.ـارخانه هیولاسـازی و دانشگاه هـ.ـیولاسـازی برای وقتایی که دوست دارم از ته دل بخندم و هیچی راضیم نمی کنه جز دوبله گـلـوری D:

و Frozen یا منجمد

پ.ن4: با آرزوی کامیابی برای خودم. موفق و رستگار باشم. من اللهِ توفیق! :"

شعر: یا رحیم!     قطره دانش که بخشیدی ز پیش / متصل گردان به دریاهای خویش :"

 

مدیونه کسی دست بکنه تو جیبش!

قدر منو نمی دونید! پس فردا که به عنوان بزرگترین معدن سرب جهان شناسایی شدم اون موقع همه تون، تاکید می کنم همه تون، قدر می دونید!

من با این همه سابقه توی جویدن رژلب و قورت دادنش به زودی به عنوان بزرگترین سرچشمه سرب جهانی شناخته میشم و ندید میگم بالاخره همه پول دار میشیم! :"

سوژه نامرتبط با این پست خانومی هستن که با تلاشی بلیغ (زیاد) و کفش پاشنه بلند می کوشیدن تا دوچرخه ای رو بدون زمین خوردن دو سانت به جلو برونن! :|

چه کارش دارید بابا؟ دریا دادوره! :|

یه عده انسان هم وجود دارن که کلا سیستمشون اینه که وقتی خودشون خوابن فکر میکنن همه خوابن وقتی خودشون بیدارن فکر می کنن همه بیدارن. از پریشبه که من دارم فکر می کنم اسم این دسته از موجودات رو چی بذارم هنوز نتیجه نگرفتم.

اتفاقا، اتفاقا، دست بر قضا، یه تعدادشون توی خوابگاه ما هستن برای آسفالت سیستم گوارشی ما. اینا از سر شب عملیات حرف زدن (استعاره از وراجی کردن!) با صدای بلند رو شروع می کنن و تا پاسی از صبح (!) ادامه می دن. به عنوان مثال پریشب موضوع بحث اینا مسعود بود. انقدر از این مسعود بدبخت گفتن که اگه خود شخصه مسعود می فهمید جمعی از نسوان ساعتها دارن دربارش حرف می زنن از خوشحالی یقه جر می داد و ادعای پیامبری می کرد!

دیگه دیدم نمیشه منم سرمو از پنجره کردم بیرون داد زدم به خدا مسعود هم راضی نیست چند ساعت بیدار بشنید دربارش حرف بزنید! فکر می کنید چی شد؟ چند دقیقه سکوت کردن و بعد یکی شون جیغ زد: وای الهام مسعود پیام داد :|

پ.ن: به قول فامیل دور بعضی ها انقدر بی شعورن که بی شعور هم انقدر بی شعور نیست! :"

ب.ن: دوستم داره آهنگای دریا دادور رو گوش میده بهش میگم: اپرا گوش میدی؟ میگه: نه دریا دادوره. میگم: خب اپراست دیگه. میگه: نه دریا دادوره!! :|

یه سری ها واقعا ایدوئولوژی دارن!

با یکی از دوستام نشستیم درد و دل می کنیم، بهم میگه تنها راه حل برای مشکلاتی که تو باعثش نیستی و حل شدنش دست تو نیست تحمله. تحمل و صبر. صبر. صبر. صبر. صبر. سر تکون میدم و میگم اوهوم. میگه و یه کار دیگه هم باید بکنی. باید غصه بخوری. غصه. غصه. غصه. غصه. غصه! منم یکی میزنم پس کله اش میگم توی این موقعیت هم دست از مسخره بازی برنمیداری؟ آخه چرا من باید همه چیز رو بهت بگم؟ در حالی که سعی میکرد اونم یکی حواله پس کله من بکنه و منم جا خالی میدادم گفت احمق! خیلی هم جدی گفتم! :|

من واقعا ترجیح میدم نظری ندم و سکوت کنم. می دونم هم شما هم دقیقا مثل من ترجیح میدید چیزی نگید و همه به مدت 2 دقیقه از پشت پنجره خیره شیم به درختی که باد داره برگهای پاییزیش رو تکون میده و در دل برای بیماران شفای عاجل کنیم!

با خ. خاستاریکا، خِندوستان، خُرجستان!

ار تبعات تموم شدن تحقیقا و سنگینی فشار روانی ناشی از خلا، میتونه این باشه که با هم اتاقیات بشینید دورهمی اسم فامیل بازی کنید!

سوژه مرتبط با این پست من و هم اتاقی عزیزم دوتایی با هم می باشیم که ایشون غذا رو با چ نوشته چیپس با نون! و استدلالش اینه که تو خوابگاه امکان خوردن هر چیزی به عنوان غذا هست!  و من که میوه رو نوشتم چغندر و استدلالم اینه که هر چی ثمر بده میوه ست!! :))