روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم
روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم

هندزفریم افت صدا پیدا کرده بود. هر چی می‌گشتیم علت رو نمی‌فهمیدیم تا اینکه قانع شدم اشکال از خود کارخونه‌ست. دیگه جعبه گارانتی که هنوز هم وقت داشت رو زدم زیر بغل. لشگرم رو هم از خان داداش و پسرخالم آوردم اتاق جنگ که هماهنگ بشن و بتونیم حرفمون رو اثبات کنیم تا گارانتی شاملمون بشه. من و لشگرم با ادله و برهان و سند و مدرک و پرونده رفتیم فروشگاهی که ازش خرید کرده بودم. گفتم هندزفریم افت صدا پیدا کرده و حسابی آماده بودم تا اگه دستش رو برد روی اسلحه کمرش، من زودتر مال خودمو از غلاف دربیارم. گفت بده ببینمش. هندزفری رو دادم و یه سوزن انداخت، توریش رو کشید بیرون. تپ... تپ... فوت... فوت. گفت بیا بذار گوشِت امتحان کن.

 درست شد. توریش کثیف بود. :|


پ.ن: خیلی ضایع شدم. لشگرم هم کف دست بود که بر پیشونی می‌کوبوند. :)))

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد