ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
وای
خدا بچه ها هم بچه های قدیم! (یعنی خودمون) جدیدا وقتی آدم گیر نیم وجب
بچه می افته اولین کاری باید بکنه این که جلوش ضایع نشه. والا.
ما
که بچه بودیم از خواب بلند می شدیم می نشستیم پای برنامه کودک با دهن باز
زل می زدیم به کارتونای تام و جری! هیچی هم حالیمون نبود.
اما حالایی ها. وای وای.
پسر واحد روبرویی ما ۳ سالشه زبون داره از اینجا تا... اسمش نریمانه. نمی دونم چه اصراری داره منو صدا کنه زن داداش!!! هر
وقت میاد خونه ما صداشو کلفت می کنه میگه: زن داداش بچه ها رو جمع کن امشب
ببریم شهر بازی!! بعد یکدفعه می گه: زن داداش عشق منــــــــی! کلا توهم
می زنه!!
خونشون زیاد فیلم هندی نگاه می کنن.
پسر
خاله خودم هم ۴ سالشه. وروووووووجک. عشق مرد عنکبوتی داره. یه بار طناب
ورداشته بود رفته بود پشت بوم مثل مرد عنکبوتی خودشو پرت کنه پایین!! آخه این فیلما چیه می سازن؟ بد آموزی داره!
همین فسقلی یه روز برگشت بهم گفت: ندا جون اینقدر از بابات خوشم میاد!!! خیلی مَرده! یه حرفای گنده تر از دهنش میزنه!
برادر
دوستم ۷ سالشه درسشون رسیده بود به «ث». دوستم بهش گفته بود با ث یه کلمه
بساز بعد ببرش تو جمله. اونم میگه: ث مثل ثریا. جملشم: ثریا آمدی جانم به
قربانت ولی حالا چرا؟!!!
یه
فسقلیه دیگه بازم داداش یکی از دوستامه. اون ۳ سالشه. اگه از این بچه
بخوای که بگه قسطنطنیه، ناپلئون بناپارت، هخامنشایان و... عین بلبل واست می
گه. ولی اگه ازش بخوای که بگه ندا، می مونه!! بعد با یه زوری میگه مداد!!
همین
دوستم تعریف می کرد که رفته بودن مهمونی. این فسقل بچه تا اونجایی که می
تونسته داشته شیطونی می کرده همین جوری که داشته رو پله ها بازی می کرده می
خوره زمین. بعد بلند می شه با عصبانیت لگد می زنه به پله کذایی داد می
زنه: بی صاحاب بمونی!! تصور کنید قیافه صاحب خونه رو!!!!
حالا
اینا یه نمونه هایی بودن. من خودم فقط ۱۰ ،۲۰ تا از این پسرخاله ها و دختر
خاله های زلزله دارم که اگه بخوام تعریف کنم یه عمر طول می کشه. اینقدر از اینا زلزله تر هم هست که بیا و ببین. اینا بزرگ بشن...وای وای وای