ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
همیشه وقتی می دیدم کسی حیوون خونگی داره و در حد بغل کردن بالش موقع خواب این حیوون بدبخت رو بغل میکنه و باهاش میخوابه هفت هشتا علامت سوال بالای سرم بندری میرفت که مگه میشه؟ داریم؟ هست؟ چطوری میشه که ملت با حیوونا انقدر راحتن؟ خودم که در حد مرگ از حیوون جماعت از فنچ گرفته تا گودزیلا می ترسم مثل چی! فقط در حد از دور نگاه کردنه! به خاطر این اخلاقم هم خانوم والده اجازه ورود هیچ نوع موجود زنده ای جز انسان دو پا به خونه رو نمیده. تا این بار که وقتی از دانشگاه برگشتم خونه دیدم این پررو خان اومد استقبالم و بسیار هم اصرار داره بکشه از سر و کولمون بالا!
خدا شاهده که شده عضو پنجم خانواده. هر کس هم یه چیزی صداش می کنه. ابوی بهش میگه نارنجی، آقا داداش بهش میگه گوگولی، خانوم والده بهش میگه جوجی، منم با بهره برداری از تمام خلاقیت ها و نوآوری هام در زمینه نام گذاری بهش میگم جوجه! :" (موجود بدبخت دچار بحران شخصیت نشده باشه خوبه!)خانوم والده که میگه جوجی تو زبون مغولی یعنی مهمون. هیچی دیگه بیچاره رو مغولیش هم کردیم؛ هر چند وجنات و سکناتش به چنگیز خدا بیامرز میگه بزن بغل که من اومدم. همین بس که آقا (خان داداش اصرار داره که آقاست!) گوشت خواره! بکشیش ارزن نمیخوره. تا دلتون بخواد تفاله چایی دوست داره. یک سره هم یا روی کول بابامه یا داداشم یا از این سر میز به اون سر میز تو بشقابای غذا پاتیناژ میره! دیروز هم اومدم یه خر مهره سبز بندازم گردنش تا چند ساعت بهش نوک میزد و فکر می کرد اگه بدوئه دنبالش بهش میرسه! تمام خونه و زندگی رو هم گلاب به روتون با اسمشو نیار مورد عنایت قرار داده. هر چی هم خواستیم پوشکش کنیم موفق نشدیم!خلاصه اینکه دم عیدی مردم دنبال کارای عیدن ما داریم با این پررو کشتی می گیریم. :|
ب.ن: برف رو دارید؟ :o
ب.ن: قسمت ششم و هفتم (به جبران پست قبل) نامه به کودک