روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم
روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم

چه کارش دارید بابا؟ دریا دادوره! :|

یه عده انسان هم وجود دارن که کلا سیستمشون اینه که وقتی خودشون خوابن فکر میکنن همه خوابن وقتی خودشون بیدارن فکر می کنن همه بیدارن. از پریشبه که من دارم فکر می کنم اسم این دسته از موجودات رو چی بذارم هنوز نتیجه نگرفتم.

اتفاقا، اتفاقا، دست بر قضا، یه تعدادشون توی خوابگاه ما هستن برای آسفالت سیستم گوارشی ما. اینا از سر شب عملیات حرف زدن (استعاره از وراجی کردن!) با صدای بلند رو شروع می کنن و تا پاسی از صبح (!) ادامه می دن. به عنوان مثال پریشب موضوع بحث اینا مسعود بود. انقدر از این مسعود بدبخت گفتن که اگه خود شخصه مسعود می فهمید جمعی از نسوان ساعتها دارن دربارش حرف می زنن از خوشحالی یقه جر می داد و ادعای پیامبری می کرد!

دیگه دیدم نمیشه منم سرمو از پنجره کردم بیرون داد زدم به خدا مسعود هم راضی نیست چند ساعت بیدار بشنید دربارش حرف بزنید! فکر می کنید چی شد؟ چند دقیقه سکوت کردن و بعد یکی شون جیغ زد: وای الهام مسعود پیام داد :|

پ.ن: به قول فامیل دور بعضی ها انقدر بی شعورن که بی شعور هم انقدر بی شعور نیست! :"

ب.ن: دوستم داره آهنگای دریا دادور رو گوش میده بهش میگم: اپرا گوش میدی؟ میگه: نه دریا دادوره. میگم: خب اپراست دیگه. میگه: نه دریا دادوره!! :|

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد