روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم
روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم

روزایی که تو بلاگ می نوشتم- دموکراسیه

هیچی مفرح تر از بازی های دورهمی با بابا و دایی و بقیه نیست. فکر کن تا غروب روزه بگیری بعد از افطار بشینی به پای بساط لهو و لعب!!

من و خان داداش و پسرخاله از خدا بی خبر هفت خبیث یا به قول هممون که قرار بود از کلمه زشت و خفت بار خبیث استفاده نکنیم، هشت مقدس بازی می کردیم و قانونا رو بهش یاد میدادیم. هر برگی رو که میاورد میپرسید قانونش چیه؟ ما هم میگفتیم فلانه و بهمانه یا بعضی برگا قانون خاصی ندارن. رسید به برگ شاه پرسید قانون شاه چیه؟ خان داداش گفت: شاه قانون نداره. دموکراسیه!! 

اگه بگم سر همین بازیا و کری خوندنا و جیغ و دادا چقدر خوش میگذره دروغ نگفتم. 
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد