روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم

ctrl و z

موقعی که فقط یه پارگراف مونده بود تا پایان نامم کامل تموم بشه، تاچپد لپ تاپ از کار افتاد و منم برای اینکه به کارش بندازم تصمیم گرفتم یه دور سیستم رو خاموش کنم بعد روشنش کنم. این کار رو کردم و دیگه ویندوز بالا نیومد. اصلا شوک بودم که اگه پایان نامم از بین بره چی؟؟ حالا تو اون هیر و ویر داشتم آبغوره می گرفتم و گریه می کردم که چه خاکی باید به سر بریزم، مامانم داشت تلفنی با خالم حرف می زد و قضیه رو براش توضیح می داد (بعد از هر اتفاق خوب و بدی مامانم اولین کاری که می کنه مخابره کردن اتفاقات به خاله جانمه)  بعد یه دفعه گفت ندا ببین خالت چی میگی؟ یه راه پیدا کرده. با گریه و بی حوصله می گم چی؟ گفت میگه: ctrl  و z  رو بزن درست میشه! یعنی تو اون وضعیت مونده بودم بخندم یا به گریه کردن ادامه بدم! 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد