-
اکرم سابق
چهارشنبه 11 مرداد 1402 12:34
یکی از دوستای قدیمم که سر یه موضوعی دوستیمون به هم خورد اسمش رو عوض کرده. حالا مثلا شما فکر کنید از اکرم تبدیل کرده به مرجان. یه چنین چیزی. بعد دوست مشترکمون که می بیندش هر بار با عذاب وجدان و خنده میگه: «من اصلا یادم نمی مونه با اسم جدیدش صداش کنم. هر بار که با اسم قدیم صدا می کنم عصبانی میشه میگه بگو مرجان.» بعد ازم...
-
حمام جنگلی
شنبه 17 تیر 1402 18:44
با دوستام رفته بودیم یکی از جنگلای شمال. جایی که رفته بودیم به واسطه یکی از دوستام و دوست پسرش که هر دو لیدر سفر بودن خیلی بکر و خوشگل بود. فضاش انقدر آروم بود که جون می داد برای مدیتیشن و ذهن آگاهی. با خودم کتابی برده بودم که توش یه متنی درباره فواید جنگل درمانی بود. یه قسمتی داشت به اسم حمام جنگلی که میگفت چقدر جنگل...
-
پارانوئید
چهارشنبه 3 خرداد 1402 20:30
اومدم پنل کاربری وبلاگم رو باز کنم چیزی دیدم که یاد گذشته افتادم و بهتر دیدم اینجا هم بنویسم. حدود چهار، پنج سال پیش من توی سمیترین رابطه زندگیم بودم. من عملا با کسی بودم که علائم پارانوئید داشت اما من نمیدونستم. برای هر خونه بیرون رفتنی باید گزارش میدادم. اگه پنج دقیقه دیر جواب پیامی رو میدادم به شدت سرزنش...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 30 فروردین 1402 22:35
خانما، آقایون لطفا این عبارت «زن گرفتن» رو از ادبیاتتون حذف کنید. مگه زن نوشابه خانوادهست که بگیرنش؟
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 29 اسفند 1401 14:33
امسال برای من عجیبترین سال بود و هیچ چیز برای من عادی نمیشه.
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 30 بهمن 1401 23:42
داشتم یادداشت های شهریور سال 99 رو می خوندم. همون روزای پر از وحشت و کنار نیومده از دوری بابام. یه جای نوشته بودم فقط روی این قایق دراز بکش و به آسمون و سایه روشن برگ های درخت های دو طرف رودخونه نگاه کن. خودت رو به جریان بسپار. قایق بالاخره به مقصد میرسه. و واقعا هم رسید.
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 1 دی 1401 19:12
داشتم از اسلام، رنگین کمون و پروانه و یونی کورن و دانایی و زیبایی و نیکویی می کشیدم بیرون تا اینکه بچه ها رو اعـ.ـدام کردن. هر چی محـ.ـاربه و قصـ.ـاص و صـ.ـلب و قطع دست و پا و کشتن کـ.ـفار و بـ.ـرده داری و تضییع حقوق زنان و... بود که عین موریانه ازش ریخت بیرون!
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 28 آذر 1401 17:53
«فمینیسم اسلامی» متناقضترین عبارتیه که توی زندگیم شنیدم!
-
فقط برای اینکه این روزا هم نوشته باشم
دوشنبه 21 آذر 1401 11:55
خاله بزرگم چند روز خونمونه. بزرگترین نوهاش از من یک سال بزرگتره. در واقع بیشتر از اینکه خالهام باشه مادربزرگمه. گوشاش درست نمیشنوه. چشمهاش رو تازه عمل کرده و احتیاج به مراقبتهای خودش داره. حوصله هیچکس رو هم ندارم. 90 درصد روز یا خوابه و یا میشینه رو مبل و به فرش زیر پاش خیره میشه حتی اگه تلویزیون جلوش روشن باشه....
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 10 آبان 1401 13:25
از یه جایی تو زندگیم تصمیم گرفتم هیچوقت به خاطر انتخاب های گذشته ام خودم رو سرزنش نکنم. این روزا یا بهتر بگم این سال های اخیر چه آدمایی رو دوست داشتم که الان از چشمم افتادن و الان چه انسان هایی جایگیزینشون شدن که یا قبلا نمی شناختم یا نظری نسبت بهشون نداشتم. این پست قدیمیم که مال ندای 21 ساله ست و الان همه چیز دگرگون...
-
بمان و پس بگیر
پنجشنبه 21 مهر 1401 10:06
دقیقا ۲۸ روزه که به مهاجرت فکر نمیکنم.
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 20 شهریور 1401 19:16
خوشم میاد از اینکه این ماه به خاطر سفر و خرج برای کارم این همه دچار بی پولی شدم اما از یه نفر هم تقاضای کمک نکردم. وقتی داشتم فکر می کردم حالا کرایه حجره چه جوری بدم؟ یه دفعه از موسسه پیام فرستادن و حقوقم رو ریختن! دمت گرم خدا.
-
من و برگ هایم
دوشنبه 31 مرداد 1401 22:39
می خواستم بیام یه چیزی بگم از قدیما و با کلمه یادتونه شروع کنم یهو به خودم گفتم چرا باید حتی خواننده های قدیمی تر وبلاگم هم چنین چیزی یادشون باشه؟ چه توقعاتی دارم من! خیلی عجیبه. این قضیه رو تازگی ها فهمیدم که جداً آدما خیلی چیزا یادشون نمی مونه. مثلا همین دو سه هفته پیش با هم اتاقی های خوابگاهم قرار گذاشتیم که بعد از...
-
دلم تنگته مرد
شنبه 25 تیر 1401 01:00
واقعا اینم تناقض عجیبیه که شب تولدت هوس یه چیز شیرین کنی و به جای منتظر موندن تا فردا و رسیدن کیک تولد بری سر یخچال حلوای سالگرد بابات رو بخوری. حالا تلخ و فیلم هندیش نکنم بابام تو دوران زندگیش هم آدم شوخ طبعی بود و گویا این سر به سر گذشتناش از اون دنیا هم ادامه داره.
-
ققنوس
سهشنبه 3 خرداد 1401 21:59
اون موقع که فیلم شخصی زهرا امیر ابراهیمی پخش شد من پیش دانشگاهی بود. چقدر راحت و دم دست هم مدرسهای هام میگفتن فیلمشو داریم. یکیشون بهم گفت میخوای؟ من تو اون سن به شدت دختر درون گرایی بودم، دنیای من تو اون سن هنوز به نقاشی و دفترچه خاطرات و این چیزا خلاصه میشد. رنگم پرید گفتم نه نمیخوام. نمیفهمیدم چرا دارن هی...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 20 اردیبهشت 1401 22:43
الف جان این بی معرفتیش رو حسابی جبران کرد :)))
-
بی معرفت نباشیم
جمعه 12 فروردین 1401 13:24
چند وقت پیش دوستم که توی یه موسسه گردشگری کار می کنه بهم زنگ زد و گفت میتونی فلان درس رو که مربوط میشه به شناخت اماکن باستانی تدریس کنی؟ ذوق کردم و گفتم آره. زودی ذوقمو با الف جان درمیون گذاشتم . گفت خوش به حالت. کاش به منم میگفتن. خیلی دلم سوخت براش. زنگ زدم دوستم و گفتم فلانی هم هست میشه ازش استفاده کنید؟ اون سابقه...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 20 اسفند 1400 17:59
خانمها، آقایان معرفی می کنم: عکس بالایی زن قاجاری، پایینی عمه های من!
-
لاجوردیترین کودلی
چهارشنبه 6 بهمن 1400 22:04
راستی من دوباره دارم توی کانال تلگرامم می نویسم. دلیل اینکه مثل بقیه اینجا رو ترک نمی کنم و یه ضرب رو کانال تمرکز نمی کنم اینه که اینجا برام مثل والدین پیریه که دلم نمی خواد هیچوقت بذارمش خانه سالمندان. از منوی سمت راست من رو در تلگرام بیابید.
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 2 بهمن 1400 18:50
اومدم یه سری استوری گذاشتم در باب صحیح نویسی و نگارش و این صحبتا که بابا بیاید این زبان بدبخت فارسی رو پاس بدارید. یعنی هفتاد درصد کسایی که واکنش مثبت نشون دادن و لایک و قلب و موافقت روانه دایرکتم کردن همونا بودن که همیشه همیشه غلط می نویسن و من هیچ موقع روم نمیشه بهشون بگم بابا جان درست کنید اون نگارشتون رو :| پ.ن: ی...
-
بیرون از شایر
یکشنبه 19 دی 1400 12:48
اگه سه گانه ارباب حلقه ها رو ندید ممکنه متوجه این پست نشید. داشتیم با الف جان صحبت می کردیم بهش گفتم بعد از اعتراضات اصفهان... یه دفعه گفت مگه اصفهان اعتراض شده؟ با تعجب در حالی که انواع و اقسام پوشش های گیاهی روی سرم سبز شده بود گفتم مگه تو خبر نداری؟!!!! گفت نه. گفتم الحق که تو شایر زندگی می کنی! کلی خوشش اومد و...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 6 دی 1400 23:40
یکی از خواننده های قدیمی وبلاگم چند وقت پیش به شکل مفتخری کامنت خصوصی گذاشته بود که من زن هم گرفتم اما تو هنوز داری وبلاگ مینویسی؟! ( :| ) جداً این ازدواج چیه که بعضیا با داشتنش خودشون رو فاتح قلل رفیع عالم میدونن و اگه نباشه تباه ِِِ بدبختِ انتخاب نشده؟ به خدا ازدواج هدف نیستااا. بخشی از زندگیه. اگه فکر می کنی...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 14 آذر 1400 00:25
ترکیب شب، چراغ های خاموش، سریال، سالاد بدون سس.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 10 آذر 1400 15:45
اگه با پسرک همه چیز درست پیش بره، زمانی وارد زندگیم شده که در صلحترین حالت ممکن با خودم بودم.
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 6 آذر 1400 08:29
آقای اسنپی مدام داشت ناله می کرد از زندگی، می گفت خوش به حالتون جوونید قرار می دارید. منم همسن شما بودم، ۲۰ سالم بود چه کارا که نمی کردم. الان دیگه ۲۹ سالم شده همش درگیر زندگی و... بهش گفتم ما ۳۲ سالمونه! یعنی بنده خدا چنان فیوزش پرید که تا مقصد دیگه هیچی نگفت :)))
-
چون همش فکر می کنه میخوام تنها بمونم.
پنجشنبه 4 آذر 1400 13:18
هر وقت با مامانم جر و بحثم میشه سر سبک زندگی (میدونم همتون میگید لایف استایل. من از فارسی بیشتر خوشم میاد. الان حداد درونم ذوقمرگه :))) ) داشتم چی میگفتم؟ آهان هر وقت با مامانم جر و بحثم میشه سر سبک زندگی و سبک اونو زیر سوال میبرم بهش میگم من برای بچه هام اینجوری خواهم بود یا اونجوری نخواهم بود. به شکل عجیبی آروم...
-
پنجشنبه 4 آذر 1400 13:07
آقاااا این پسره اصلا شبیه خواستگارا نیست شبیه دوست پسرهاست!
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 28 آبان 1400 13:51
دیگه داشت بهم برمیخورد همه سفر بودن بعد من تو روزمره غرق شده بودم. منم همـــه زندگیمو هل دادم یه طرف و رفتم بعد از دوسال عقده گشایی کردم. البته سفر توریستی طور که بری لب دریا عکس بگیری و تو ویلا بشینی قلیون بکشی و... اصلا نبود. حتی دیدن آثار باستانی و سایتهای تاریخی هم که کار مورد علاقمه، اصلا مال این سفر نبود. کشف...
-
حالا خوبه از این یه ذره متنم غلط املایی دربیاد! :|
یکشنبه 9 آبان 1400 23:26
آقا هر موقع خواستید منو شکنجه بدید یکی رو بیارید جلوم بشینه یه متن با کلی غلط املایی بنویسه، قشنگ به کرده و نکرده ام اعتراف می کنم! هر موقع هم خواستید مخمو بزنید برام یه متن صحیح بنویسید به راحتی مخم زده میشه. :دی برام پیام اومده: راجع به این موضوع صحبت می کنم. اینجا از اینکه راجع به، راجب نوشته نشده رو اَبرام. پیام...
-
دوباره از میزان فیضم خواهم گفت.
سهشنبه 4 آبان 1400 23:18
آقا بیاید یه کم دیگه با مقالم زخمی تون کنم حیفه تنهایی حرص بخورم. :| بازم در حالی که تمام جهانیان و افلاکیان در اقصی نقاط میهن اسلامی دارن جفتک چارکش میندازن و خوش می گذرونن، من باید با جنابان، وَ.هبَرز و منوچهر و الف جان سر و کله بزنم. منوچهر رو که از گوشه سمت چپ داره نگاه میکنه به عنوان ناظر کیفی معرفی می کنم قشنگ...