روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم
روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم

روزهایی که برای خودم جای دیگه می نوشتم 3

ا

جزوه های درسی پارسال رو ریختم دورم برای کارم دنبال ایده و طرحم. چه شبا و روزایی بود تو خوابگاه. هم خوابگاهیم راه به راه تو جزوه هام چرت و پرت نوشته. دختر خوبی بود ولی خب دامنه شوخی هاش گاهی خیلی خاک بر سری میشد! همیشه به شوخی ما رو دیوونه هایی خطاب می کرد که قرصامون رو نخوردیم یا از وقتش گذشته! یه گوشه جزوه ام نوشته خدایا خودت اینا رو تو اولویت بذار! بقیه جزوه رو هم مزین کرده به نقاشی همون انگشت معروف خاک بر سری! حتی برای منی که ادب و این چیزا برام خیلی مهمه، باعث نمیشه که کلی نخندم! 

واقعا امشب خندیدم.


پ.ن: یه جای جزوه هم نوشته بودم من ابراهیم بودم باید اسماعیلم را قربانی می کردم تا به من برگردد. (داستان ها داره همین نصف خط)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد