روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم
روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم

داداچ داری اشتباه می زنی

حالا که من تصمیم گرفته بودم زود به زود بیام بنویسم و سوژه پشت سوژه ردیف شده بود، نت لپ تاپم غمزه میومد برام :|


باری مدت ها بود تصمیم داشتم یه رمان کلاسیک خارجی حجیم بخونم. توی کتابخونه بنیاد هی چشم چشم می کردم یه چیز درست و درمون دستم رو بگیره. تا عاقبت یکی یافتم. عنوانش رو خوندم و نشونش کردم (انگار نامزدمه!) که وقتی سرم خلوت شد بیام امانت بگیرمش. چند روز پیش رفتم تا بالاخره بگیرمش. قشنگ و دقیقا به نیت تایم سایر داشتم می رفتم که وقتی رسیدم جلوی قفسه کتاب مورد نظر دیدم کتابه دیوید کاپرفیلده! حالا آوردم شروع کردم به خوندن هی دارم می خونم و از خودم می پرسم پس کِی پسر سیاه پوسته وارد داستان میشه؟ بعد یه دفعه یادم میفته اون هاکل بری فین بوده و کلا این دو تا رو اشتباه گرفته بودم! D: حالا رفتم سرچ کنم ببینم کارتون دیوید کاپرفیلد کدوم بود که یه عکسی رو دیدم و گفتم ایناهاش پس اینه! بعد  می خونم می بینم عکسه مال کارتون بچه های مدرسه والته!   :| می ترسم یه خرده دیگه بگذره  زنان کوچک و بچه های کوه آپ هم به جمعمون اضافه بشن و دور هم خوش بگذرونیم!


پ.ن: همین الان فهمیدم تام سایر و هاکل بری فین از دید مارک تواین (نویسنده شون) با هم دوست صمیمی هستن. به امید اینکه دختری به نام نل و پرین (کارتون با خانمان) با هم خواهر از آب درنیان