روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم
روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم

کنار الف‌جان احساس خوشبختی می‌کنم و خب عشق هم اومد...

میگه خانوم چرا فامیلیتون رو گذاشتن بوسیان؟ میگم چون اجداد مادریم داف بودن :)))

خانم بوسیان

الف جان میگه خیلی حیفه که اسم و فامیلامون عربیه. باید فارسی باشیم. بعد با شوخی چند تا فامیلی کاملا ایرانی بهم پیشنهاد کرد که از قبایل سلسله مادها بودن:

پارتاکنیان، استروکاتیان، بوسیان، آریزانتیان، بودیان، مغان

با شوخی و مسخره‌بازی گفت برای خودت یکی رو انتخاب کن. منم گفتم «بوسیان» خوب چیزیه. :))) 

دیگه از اون موقع بهم میگه خانم بوسیان :)))

پ.ن:  دو تا باستان‌شناس خلیم :)))

اگه کسی شما رو وادار می کنه که درباره مسائل جنسی صحبت کنید در صورتی که خودتون هیچ تمایلی به این کار ندارید، مثل پسری که مرتبا حرف‌هاش در مورد سکسه و شما خوشتون نمیاد،  این مصداق بارز تجاوز کلامیه. جدی بگیریدش. حتی اگه پارتنرتون محسوب میشه.

با الف جان وارد یه مرحله‌ای از رابطه شدیم که نه می‌تونیم بگیم دوست معمولی هستیم نه دوست دختر، دوست پسر. صمیمیتمون از دوست معمولی خیلی بیشتره ولی خب فعلا فازمون عشقی نیست. اسمش رو می‌ذارم دوره گذر. و نمی‌دونم در آینده چی پیش میاد. فقط می‌دونم توی این مقطع از زندگیم دوسش دارم و اونم خیلی دوسم داره.