روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم
روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم

عجب چیز عجیبیه این مرگ. فکر نمی کردم انقدر آدم شناس بشم.

انسانیت!!!

انسانیت رو از هم کلاسی زبانم آموختم که به خدا اعتقاد نداشت اما همیشه لکچرهاش رو اینطوری شروع می کرد: in the name of Humanity (به نام انسانیت) به انسانیت اعتقاد داشت و تمام روزهایی که بعد از قرنطینه رفتیم کلاس نه یک بار ماسک زد، نه یک بار دستکش داشت و نه دیده بودم یه بار از ژل استفاده کنه. به انسانیت اعتقاد داشت و فحش ها میداد به ناکارآمدی مسئولین که چرا ماسک رو اجبار نمی کنن!!!

آره انسانیت دقیقا همینه!!!


پ.ن: می دونید عذاب وجدان داره پارم میکنه که نکنه من ناقل ویروس از کلاس زبانم به بابام بودم.