روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم
روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم

داشتم یادداشت های شهریور سال 99 رو می خوندم. همون روزای پر از وحشت  و کنار نیومده از دوری بابام. یه جای نوشته بودم فقط روی این قایق دراز بکش و به آسمون و سایه روشن برگ های درخت های دو طرف رودخونه نگاه کن. خودت رو به جریان بسپار. قایق بالاخره به مقصد میرسه. و واقعا هم رسید.