روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم
روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم

برم مانتومو اتو کنم که وقت ندارم.

خب در عرض چشم به هم زدنی تعطیلات منم تموم شد یعنی الان من در عصرترین عصر جمعه به سر می برم  و از فردا باز باید برم سرکار و تا خود عید بلانسبت عین سگ بدوئم. هروقت اینو میگم آقای پدر میگه مگه بچه هات گرسنه موندن؟ D:  باز دوباره باید بزنم تو گوش دانش آموزا که درس بخونید خبرتون، البته اگه قبلش اونا نزنن تو گوش من! والا. تا قبل از این دهه هفتادیا رو درک نمی کردم  ولی شما نمی دونید این اواخر هفتادیا چه جونورایین!

یکی از استادا کلاسش کنسل شده بود و من باید زنگ می زدم به بچه های کلاس و اطلاع می دادم که اون روز نیان. پیش دانشگاهی بودن و 10-12  تا پسر شر و شیطون که دو تا دختر هم تو کلاسشون بود.  زنگ زدم به یکی از دخترا ازش خواستم اسم هم کلاسی هاشو بگه تا به اونا هم زنگ بزنم. ابتدا با نام و یاد خدا شروع کرد و دونه دونه پسرا رو نام برد. مجید مجیدی، وحید وحیدی، حمید حمیدی، سعید سعیدی، رحیم رحیمی، کریم کریمی و... یعنی آمار بیست!
زنگ زدم یکی دیگه از پسرا که ایشونم فقط اسم اون دوتا دختر کلاسشون رو می دونست!

قابل توجهتون که همشون با وجود خانواده های خر پول (به معنای واقعی خر پول) کنکور رو  گند زدن. حالا ببینیم کنکوری های امسال چه غلطی می کنن. که اینا از قبلی ها صدبرابر فاجعه ترن به نظرم و البته  اگه تا آخر اسفند استادشون رو نخورن!


پ.ن: فعلا که شبانه روز از خونه بیرونم. تازه از این به بعد به جمعه هام هم رحم نکردم! :) از کل زمان خالیم همین عصر جمعه پدرسوخته خالی می مونه. 

نظرات 4 + ارسال نظر
Nazanin maryam جمعه 24 شهریور 1396 ساعت 22:26

اینا دایناسورن که منقرض شدن ولی باز به زمین برگشتن


میگم دهه هفتادیا که اینجا تردد نمیکنن؟؟؟


مرتب اینجا حاضری بزن که ما بفهمیم نخوردنت

والام. رفتاراشون خیلی غیر قابل تحمله.
چرا. تردد می کنه ولی همشون ماهن. اصلا وبلاگ نویس جماعت فازش فرق داره.
دقیقا باید از این به بعد کارت بزنم!

یه پسر شنبه 25 شهریور 1396 ساعت 09:29 http://jangale-asfalt.blogfa.com

اووووه اووه.. خدا به دادت برسه. من که اصلا حوصله سروکله زدن با جدیدتر از خودم رو ندارم. چون واقعا هیچ اصولی ندارن و به هیچ صراطی مستقیم نیستن. هیچ جوره نمیشه باهاشون کنار اومد.

ما هم واسه بزرگتر از خودمون همینقدر غیر قابل تحملیم؟

یه پسر دوشنبه 27 شهریور 1396 ساعت 01:51 http://jangale-asfalt.blogsky.com

آخه ما کی اونجوری بودیم که اینا هستن.. حیوونکی، سر به زیر، کم رو، خجالتی.. مهمون میومد وسط حال خودمونو میزدیم به خواب تا وقتی برن..
اینا اصلا با ما قابل مقایسه نیستن.

زبون دراز و پررو که اصلا نبودیم ولی دختر خاله های بزرگترم اصلا از ما که بچه تر بودیم خوششون نمیومد! اونا خیلی کفری ترن از نسل بعدی ما.

نون.ی.ر پنج‌شنبه 30 شهریور 1396 ساعت 13:10

رشته م رو که عوض کردم با هفتاد و پنجی ها هم کلاس شدم. واااای خدا روانی میکنن ادم رو حالا چه رسد به اواخر دهه هفتاد
مخضوضا بچه های خر پولا که هم لوسن هم هیولا
خدا یارت باشه عزیزم ولی قدر همین لحظه ها رو هم بدون...

آخ آخ هم رشته ای بودن باهاشون خیلی بده.
حالا از شنبه خدا به فریادم برسه که یه گروه وحشیشون قراره بیان!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد