روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم
روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم

ای برادران و خواهران بد ندیده، ناقلان اخبار و غلاغان صابون دزد آورده اند که:


بی ادب را گفتند: بی ادبی از که آموختی؟

گفت: از بی ادبان!

گفتند: چگونه؟

گفت: هر کاری آنها می کردند من نیز تکرار می کردم!

گفتند: خاک بر سرت که جز ننگ هیچ محتوای اخلاقی ای برای حکایت نداشتی! قهر

آره عزیزان حالا حکایت ما شده. ما که نه یه سری ها!! قهر

داشتم از در دانشکده می رفتم بیرون که یه آقا پسر بلا نسبت محترمی سرشو انداخته بود پایین شبیه ... رفت بیرون. زبان

زیر لب با خودم گفتم: قدیما خانوما مقدم تر بودن!

برگشت گفت: اون مال قدیما بوده! تعجب

می خواستم یه چیزی بگم... لا اله الا الله. گفتم دهنم بسته باشه بهتره. که یه دفعه دوستش گفت: خانوم اون شعور نداره ولش کنید! hee hee



۱)  از زور بیکاری امروز نشستم فیتیله و عمو پورنگ رو همزمان تا آخرش نگاه کردم! نیشخند

۲) عید هیجججججا نمی ریم. همه فک و فامیل هم می خوان برن مسافرت. ما دربست مهمون خودمونیم! از خود راضی

۳)  یه عالمه پیک دارم حل کنم! وقتی استاد ویولن جوگیر بشه بگه بشین از اول دوره کن دیگه از دیگران چه انتظاری داری؟ سبز

۴)  تا عید فکر نکنم آپ کنم. شلوغی نکنید یه وقت! سال پلنگ و ایناتون مبارک! سبز




ب. ن: دوباره علیک! اومدم یه چیزی بگم و برم نگن طرف لال بود!!! چهارشنبه سوری عجب باحال بود تو مجتمع ما هر کسی دست دوست دخترشو گرفته بود و همین طوری واسه خودش می رقصید!! یه پلیس خیلی لارج می گفت: نارنجک نزنید، بمب منفجر نکنید، آتیش نسوزونید، چش و چال همدیگرو کور نکنید تا صبح برقصید! از قدیم گفتن طرفو تهدید به مرگ کن تا به تب راضی بشه

خان داداشمون اسم ماهی هفت سینمونو گذاشته غلام!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد