روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم
روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم

سوختن و ساختن

بسوزه پدر بازنشستگی؛ که از وقتی ابوی محترم ما باز نشسته شده، با زن نشسته شده!!! کافیه یه کاموا و میل بافتنی بگیره دستش بشینه تو بالکن و هی به من و برادر جان گیر بده! این وسط مسطا هم، چهار تا غیبت از همسایه طبقه اولی بکنه. به خدا! قهر

بسوزه پدر جاهلیت؛ که پارسال این موقع دنبال کارای جلف مثل تبلیغ و پوستر چاپ کردن و ستاد متاد م و س و ی بودیم. البته الان توبه کردیم خفن، عمرا سراغ این کارا بریم! whistling  اما از اون موقع به اندازه یه کمد بزرگ پوستر و تبلیغات به جا مونده که بنده همو رو یه جا هدیه کردم اخوی تا به عنوان چرکنویس استفاده کنن و لاغیر!whistling

بسوزه پدر با فرهنگی؛ که یکی از آشنای های دوستم اینا(!) اسم پسرشو گذاشته «کتاب»!یول

بسوزه پدر چشم و هم چشمی؛ که دختر اول راهنمایی از لج همسایه طبقه پایینی رفته شوهر کرده.

بسیار امیدواریم بلکه این خاله بازی ها سن ازدواج رو پایین بیاره!

بسوزه پدر ابتکار؛ که این ابتکار وقتی بروز کنه چه کارا که دست آدم نمی ده به این کامنت خصوصی سرشار از ابتکار و ذوق و سلیقه که تازه برام اومده توجه کنید:

«سلام دوست عزیز. مدتی بود اینترنت نیومده بودم و امشب تصمیم داشتم وبگردی کنم و ببینم چه خبره که به وبلاگ شما برخوردم . از این بابت خوشحالم چون چیز های خوبی دستگیرم شد از وبلاگتون . وبلاگتون عالیه. میشه خواهش کنم افتخار بدین و وبلاگ منو با اسم... تو وبلاگتون پیوند کنید خبرشو بهم بدین منتظرم»

خدا شاهده عین کامنت بود. و صد البته مطمئنم شما هم از این فیضا بردید!

بسوزه پدر درس و مرس و دانشگاه و... که من الان باید بشینم شونصد صفحه رو تا شب عین چی تو مغزم فرو کنمعصبانی

 

پ.ن: اینجوری نگاه نکن. مگه کتاب اسم بدیه؟ از دزدی خو بهتره! بنده هم در آینده می خوام اسم دخترمو بذارم جزوه. به این با کلاسی!

جزوه جان! مامان! برادرت جا مدادی رو صدا کن شام حاضره! قهقهه

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد