روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم
روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم

امشب...

این ترم هم گذشت؛ ولی به قول بچه ها گفتنی ترم نبود ترمک بود!! نیشخند


بیچاره بچه های دانشگاهمون تازه یادشون افتاده بود که بیان از این برنامه های فرهنگی اجرا کنن. حالا این برنامشون چی بود الله علم! ورداشتن با بودجه دولت خدمت گزار(!) پوستر درست کردن به این هوا!!!!!! تعجببعد توش گنده نوشتن امشب چه شبی ست؟ سوال روز اول که واسه امتحانا رفتیم و اینو دیدیم هر چی به مخمون فشار آوردیم چه شبیه جز اینکه شب یکشنبه بود نتیجه خاصی نگرفتیم!!سوال

 فرداش اومدیم دیدیم یکی با خودکار آبی زیرش نوشته: امشب شب وصاله...خنده

 امتحان دادیم و برگشتیم دیدیم یکی با خودکار قرمز نوشته: امشب شب مهتابه حبییم رو می خوام...خنده

فرداش این اضافه شده بود: امشب خونمون بله برونه امشب خونمون شیرینی خورونه دختری که خواستگاری کردم...خنده

مخلص کلوم همین طوری این ادامه داشت! هر روز می دیدیم یه دسته از بچه ها جمع شدن روبروش دارن هر هر می خندن.خنده خدا پدر مادرشون رو بیامرزه که اسباب خنده مردم رو درست کردن تا یادمون بره چه گندی به امتحان زدیم!نیشخند

حالا اگه شما چیزی به ذهنتون میرسه بگید تا برم اونجا بنویسم!!  خدا رو چه دیدی شاید به جای اینکه خلبان هواپیمای توپولف بشی باید بری دنبال شعر و شاعری. والا!

* بدترین چیز ممکن اینه که بشینی مغز پوکت رو بکار بندازی بعد چند تا جمله حکیمانه ردیف کنی برای مواقع ضروری، بعد یکی دیگه بیاد همونا رو به خودت بگه!! عصبانیضد حال از این بالاتر؟! اونجوری نگاه نکن ما هم یه چیزی بارمونه، قیافمون غلط اندازه! عینک

* چه حالی میده وقتی داداشتت بگه برو واسم آب بیار. بعد تو هم بگی چشـــــــــــم بانــــــــوی مــــــن! بعد حرصش بگیره بیاد سراغت، تو هم بگی حالا که بلند شدی برو خودت بخور دیگه!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد