روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم
روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم

اندر احولات ما

گفتیم این درس و دانشگاه تموم میشه راحت می شیم اما زهی خیال باطل!زبان  این سیستممون عاشق شده کلا استیلش ریخته بهم تا میایم به فرایض الهی برسیم یه ناز و عشوه ای واسه آدم میاد که بیخیال واجبات می شیم. چشم


طیبعتا وقتی بنده یکی از رگ های حیاتیم به این موجود گرانبها وصل باشه ۹۰ درصد روز بیکارم.چشم در نتیجه باید بشینم فکر کنم اون زمان که این کامی رو نداشتم چه غلطی می کردم دوباره همون خاک رو الان به سرم بریزم.هیپنوتیزم واسه همین کمتر در خدمتیم.

****

 وقتی بهتون میگن برای مراسم اعتکاف موبایل نبرین عین بچه آدم بگید چشم. تو این مدت این خاله ما رفته بود اعتکاف اصلا جای خالیشو حس نکردیم!! بس که تلفنی با مامانم حرف می زدن. میگم: مامان جان خاله مثلا رفته اعتکاف ها! می گه: اشکال نداره وسطش بهشون استراحت می دن!!! خنده

****

یه اسم واسه گربه خان داداش ما پیشنهاد بدید. خودش گذاشته یدی یه گوش!خنده ولی باز شما هم بگید. همیشه پیشنهادای جالبی می دین.

****

ببخشید دیگه تلگرافی شد. فقط اومدم سک سک کنم برم. بذارید این جناب مجنون (استعاره از کامی) درست بشه، قضاشو به جا میارم!!!    

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد