روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم
روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم

شما به روح اعتقاد دارید؟

انگار ناف ما رو با درس و مخش بریدن. تو تابستون، عرق ریزون، ماه رمضون (ایول قافیه) باید بشینم عین درازگوش (بلانسبت نگارنده)،خرخونی کنم.یول تحقیق محقیق یه طرف، این ارشد مزخرف هم واسم شده قوز بالا قوز! حالا کاش می خوندم. جسمم تو اتاق در بسته ست، چشمام رو کتاب بی صاحاب ولی روحم پیش حرفای صد من یه غازه مامان با خاله جان.ساکت بحث سر چی؟ سر دماغ عملی لاله جون و شوهرشون اینا که واسه سالگرد ازدواجشون رفتن مالزی!! اینجاست که نطق من باز می شه از تو اتاق داد می زنم: "نه... مامان! لاله اینا رفتن دوبی. ماه عسل مالزی بودن!!" خانوم والده هم دقیقا میشن عینهو جن زدگان محترم. حالا نگرد کی بگرد. دنبال چی؟ دنبال چشمه صوت. البته این حس مسئولیت پذیری منو می رسونه که مبادا زبونم لال اطلاعات غلط تبادل بشه. 

این روح بیچارمون تقصیری نداره که کرم از خود درخته. (یعنی خودم) هر چی می کشم از این شیطنتای خودمه. اسم ما رو  هم فقط محض خنده گذاشتن دانشجو! تو دانشگاه سر کلاس فقط دنبال سوژه از استاد نگون بختیم بعد کلاس می کشونیم به خنده و مسخره بازی تا جایی که خود استاد هم نمیتونه نیششو ببنده. منم برای اینکه این لحظات ناب از دستم نره جلو هر مبحثی که استاد درس داده و ما مسخرش گرفتیم تو جزوه، یه علامت ضربدر گذاشتم تا بعدا هر وقت دیدمشون یادم بیفته و بخندم (بچه کمبود دارهابله) حالا هم دارم خیر سرم واسه ارشد می خونم این ضبدرا رو که می بینم یاد هر و کرای سر کلاسمون میفتم روحم از پیش خانوم والده اینا کاسه کوزشو جمع می کنه دایورت میشه به کلاسای دانشگاه.

هی روزگار! بعد هم صدتا دری وری می گم به محمود و دولت خدمت گزارش. یکی نیست به من بگه بچه جان چه کار به محمود داری؟ داره واسه ی تو بدبخت زحمت می کشه و به داوطلبای متاهل ارشد سهمیه میده.  به جای این حرفا برو شوهر کن و خلاص! 

***

یکی از استادامون خونشونو آورده تو بلوک ما! جالب ترش اینکه بابای من مدیر بلوکه. (آخ جون سوءاستفاده!شیطان) از این به بعد میرم در خونشون می گم:

نمره نمی دی؟... شارژ دو برابر شیطان

غیبت می ذاری؟... پارکینگ بی پارکینگ شیطان

به من می گی بالا چشمت ابروئه؟... پله ها رو تی بکش تا جل و پلاستو نریختم وسط کوچه... نفسکـــــــش. شیطان bring it on

آخرش هم زنگ می زنم فرار می کنم!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد