روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم
روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم

قاط زدن در عرض 24 ساعت

نمی دونم این سه تا دختر خاله های ما یکدفعه جوگیر شدن، عاقل شدن، خل شدن، مغزشون کار کرد خلاصه نمی دونم چه فکری کرده بودن که یهو  تصمیم گرفتن در عرض بیست و چهار ساعت یکی پس از دیگری خونه ابوی رو ترک کنن، تشریف ببرن خونه شوهر.

 فکر کن شب پاشی بری مراسم نامزدی یکیشون، میوه و شیرینی و پذیرایی و حرکات موزون، () فردا صبح همراه داماد جدید برید محضر برای عقد یکی دیگشون بازم میوه و شیرینی منتها بدون حرکات موزون () (فقط به خاطر گل روی حاج آقا! ) شب همراه با دو تا شاه دامادِ جدیدِ خونواده، برید برای مراسم نامزدی سومی و باز هم قضیه حال به هم زن میوه و شیرینی و پذیرایی و حرکات موزون. () تو این عمر با برکت سه تا داماد جدید در عرض بیست و چهار ساعت، من که هیچی بزرگ خاندان مون هم ندیده بود. بعد علت که رو می پرسی هر هر هر می خندن میگن: هیچی اتفاقی بوده! (عمه جون ببخشید ازت مایه می ذارم ها! ولی عمه من که می دونم این چشم و هم چشمی ها کار توئه نه این طفل معصوم ها.)  

تو مراسم سوم که نامزدیه؛ اولش تمام بزرگان ساکت نشستن صدا از دیوار درمیاد اما حتی حتی از مادر شوهر درنمیاد، دارن واسه این که کی اول حرف بزنه سرخ و سفید میشن و تعارف می کنن و هندونه میذارن زیر بغل همدیگه و کلی منت سر هم میذارن واسه حرف زدن؛ بعد یهو زنگ آیفن رو می زنن، در باز میشه و یکی از این داماد جدیدا (به جون تو نمی دونم کدومشون بود! دیشبیه؟ صبحیه؟) همراه با آلات لهو و لعب میاد تو و می فرمایند: سلام... سلام... خوبین؟ اومدم براتون برقصم!  (یعنی عین جمله بود!) بعد دِ برو وسط!! قر... قر... تکنو... بریک... (استغفرالله! خدایا همه بندگانت را به راه راست هدایت کن.) قیافه بزرگ خاندان:   

آخه برادر من! گل پسر! تازه زن گرفتی درست، خر کیفی درست، نمی دونی بدبخت شدی درست، نمی دونی ذلیل شدی درست، اما اینا که دلیل نمیشه. می ذاشتی اقلا اون امضای عقدنامت خشک شه بعد با جمیعت حضار پسرخاله می شدی فدات شم. الان ما داماد جلف تو خاندانمون نداشتیم که بحمدالله با وجود شخص شما تکمیل شد. غم خالمو شوهر خالمو دختر خالم با وجود تو چیه؟ تو مایه افتخاری.

پ.ن: تقاضا دارم بیایید همه با هم دست به دعا برداریم، همه با هم به درگاه ایزد منان ضجه بزنیم که عروسی این شیش نو گل شکفته تو دو روز پشت سر هم نباشه. praying

پ.ن: به خاطر عنوان این پست هم که شده یه فیلم سینمایی واسش می سازم.

پ.ن: نگید که تا حالا این همه پرانتز یه جا دیده بودید! 

ب.ن: وقتی سر جلسه امتحان یه سوالی رو بلد نباشی چه کار می کنی؟ ما  که جلو سوال اینو می نویسیم: جهت دانستن پاسخ به مدیر بلوک در واحد ۲۲۰ مراجعه فرمایید. با تشکر همسادتون!

ب.ن: یه چیزی بگم؟ بگم؟ به نظرتون الان خیلی خودخواهیه و تعریف از خوده اگه بگم بعضی وقتا پستای قبلیمو می خونم و هر هر می خندم؟

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد