روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم
روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم

همین دیگه

گویا امروز تولدمونه. خب ما غلط کنیم بگیم تولدمون واسمون مهم نیست. ما حرف مفت بزینم اگه بگیم روزشماری نمی کردیم. اصلا کیه که از روز تولدش بدش بیاد؟ اصلا چی از روز تولد ما مهم تر؟ اصلا بلند شید تعظیم کنید!   الانم خودتون شاهدید. کافیه یه سر بیرون رو نگاه کنید ببینید ملت چه کردن با این روز خجسته! آقا ما شرمنده. احتیاج به این همه زحمت عزیزان نیست به خدا.

همین دیگه.

****

دو، سه روز پیش کنار خیابون ساعت ۷ صبح منتظر یکی از دوستام بودم. (یعنی سگو می زدی از لونه ش بیرون نمی یومد که من اون موقع صبح با چشم های خواب آلود و خمیازه کشان منتظر دوست گرامی بودمخمیازه) فقط و فقط دوتا مغازه بقالی باز بود که عدل ما جلوی همون بقالی ها قرار گذاشته بودیم. صاحب یکی از مغازه ها یه پیرمردی بود، بلند شده بود با یه سطل از جدول جلو مغازه آب وردار می داشت دِ بپاش جلو مغازه؛ که به خیال خودش آب و جارو کنه. یعنی انگیزه به معنای واقعیه کلمه! شما نمی دونید چقدر خوشحال این سطل رو پر آب می کرد چنین و چنان فیگوری هم واسه ما میومد که آره ما تمیزیم و این حرفا! دوستاش هم داش مشتی، اومدن معرفت به خرج دادن یکی یه سطل ورداشتن که کمک کنن آب بریزن وسط خیابون. آب هم سرازیر میشد تو جدوله دوباره سطل می زدن می ریختن کف خیابون! من بدبدخت رو هم تصور کنید هی از این ور به اور قدم رو؛ که آب نپاشه به هیکلمون. بلکه این انگیزه این دوستان تموم شه. (درجریانید که کار به این عبثی و بیهودگی وجود نداره؟) ما هم هی تحمل هی بردباری. دیگه این دوستان هم سرخوشی رو  از حد اعلا هم گذروندن و وایسادن آب پاشیدن به هم دیگه و هر و کر و خنده. آدم یه همچین صحنه هایی می بینه که بلانسبت بلانسبت بلانسبت به رفتار و کردار و عقل بعضی از اجناس مذکر شک میکنه دیگه. شما فکرشو کنید چقدر تمیز شد این خیابون! آخر سر هم عنوان می کنن به خاطر جشنهای شعبان داریم جلو محل کارمون (!) رو تمیز (!) می کنیم! بعد هم صلوات بلنددددد.سوال  praying  (عکس العمل من چی باشه خوبه؟ قضاوت همش با خودتون.)

پ.ن: غبطه می خورید به خوش قول بودن دوست من؟ ۴۵ دقیقه منتظر خانوم بودم  منتظر

****

بهاره جونم و شوکول بانوی (شکلات) عزیزم و چند نفر دیگه یه بازی گذاشته بودن تو وبلاگاشون که من هم خیلی خوشم اومد، هم فرصت نکردم انجام بدم. حالا الان فرصت شد. اینطوری که خنزر پنزرای کیفتو بریزی ملت ببینن!! این کیف ماست.

 

همه چیز مثل اینکه معلومه.

خود کیفم، هندزفری و جا هندزفری ایی(!) [که جا هندزفری ایی اختراع خودمونه!] جامدادی و توش، تقویم، دفترچه یادداشت، دو عدد دفتر، عینک آفتابی، جای مدارک [گواهی نامه، عابر بانک، کارت تغذیه دانشگاه، کارت دانشجویی (این دوتا آخریا به زودی ساقط میشن) کارت کلاس زبان، بازم عابر] فلش، دسته کلید [مزین به نام پر برکت خودمون!] آلات فساد و فحشا(!) با کیفشwhistling، یه قوطی فیلم که توش یه ابر خیسه مال کفشمونه که اگه بیرون خاکی شد فوری پاک کنیم! [بازم از ابداعات این بنده حقیر!!]، لوح فشرده حاوی چند تا آهنگ موقعی که ماشین زیرپامونه که هیچوقت هم نیست.

پ.ن: همچین تحفه نیستا اما این عکسه سایزه واقعیه.

پ.ن: خیلی حال میده. بریزید ما هم بیایم ببینیم. آقایون دریغ نکنید. اگه کیف ندارید جیباتونو خالی کنید چشمک

ب.ن: با تشکر از دوست عزیزی که با سرچ عبارت «چه جوری دوست پسر پیدا کنم؟» توی گوگل به وبلاگ ما رسیدند! تشویق

ب.ن: همراه اول به مناسبت تولد ۵۰ تا اسمس رایگان داده. ۵۰ تا اسمس رایگان رو کجای دلم بذارم آخه؟  جرات داری ۵۰٪ از قبض موبایل کم کن. اینم شد کادو؟ تازه نتونی به ایرانسل هم اسمس بدی؟

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد