روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم
روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم

این شد که این شد!

عارضم به خدمتتون بنده زدم یه فقره کامپوتر رو به درک اعلی فرستادم به این صورت که این سیستم ما رفته تو کما بیرون هم نمیاد. الان تو برزخ داره رقص کردی با دستمال میره واسه خودش!  البته من اصلا کاری نکردم ها. فقط وقتی داشتم باهاش کار می کردم هنگ کرد منم ریست کردم و تا بالا بیاد ۶۰ تا کوبوندم تو سرش تا آدم شه اما نشد! بعد دیگه غش کرد تا الان.


الان هم به صورت خیلی شیک نشستم تو کافی نت. (می بینید چقدر به آیندگان متعهدم؟) بعد سیستمی که به من دادن یه جوریه. این موسش لمسیه! اما کی بوردش قدرتیه. موس رو یه اشاره کنی میره. ولی برای کی بوردش تا زور دارم باید بکوبونم تو سر این کلیدا. خب یه جاهایی هم، موس و کی بورد رو قاطی می کنم نمیدونم باید کجا استعدادام رو بروز بدم! زندگی ای دارم به خدا!

چند شب پیش با خان داداش تصمیم گرفتیم این بیچاره رو به موت رو از آی سیو دربیاریم، منتقلش کنیم به بخش! نشستیم کیس رو آوردیم بیرون بازش کردیم ببینیم چه مرگشه. خیلی کارا هم کردیم به عنوان مثال اومدیم باتری رو از جاش دربیاریم نمی دونم چرا اون پایه باتریش شکست.  خان داداش میگفت اشکال نداره کسی ندید!! بعد یه چند تا گره بیخود به سیماش وصل بود نشستیم اونا رو باهم باز کردیم تا دانلود راحت تر رد بشه ازش!! بعد درشو داشتیم می بستیم من به خان داداش گفتم به نظرت درست شد؟ اونم گفت شک نکن!! دیگه خیالم راحت شد! خلاصه یه تغییراتی توش به وجود آوردیم. من به خان داداش گفتم آخه تو چه جوری مهندسی برق می خونی که نمی تونی درستش کنی؟ گفت کی گفته درستش نکردم؟ در حد این ۴ ترمی که همه درسام عمومی بوده تونستم گره های سیماشو باز کنم! دیدم خدایی راست میگه برای همین درشو بستیم اومدیم بذاریم سر جاش که دیدیم تپ، در ِ کیس افتاد زمین!!  بعد خان داداش میگفت یادم میاد وقتی این کیس رو خریدیم اینجاش سالم بود. تو که دست نزدی؟ من گفتم من؟ نه.

وقتی وصلش کردیم و روشنش کردیم دیدیم که روشن شد کلی تو هوا جفتک و هد زدیم که روشن میشه لااقل! الان وقتی یه دکمه از رو کی بورد فشار میدیم یه صدایی از تو کیس درمیاد که خان داداش میگه به خاطر پایه باتریشه. دکمه ها می خورن به اون!!

دوستان! دوستان! همین الان یک عدد جنتلمن نشست سیستم بغل دست من! حالا که فکر می کنم می بینم من اصلا خونه کاری ندارم هوا هم اینجا خوبه و هنوز حرف واسه گفتن دارم براتون!

یه خورده تصور کنید من اینا رو دارم با نیش باز می نویسم. ملت الان میگن این چه خجسته ست! نمی دونن که من با چه مشکلاتی دست و پنجه نرم می کنم که. انگشتام رماتیسم گرفتن از بس فشار دادم این کلیدای کوفتی رو.

من نمی دونم چرا هر دختری که میاد داخل کافی نت با این آقا کافی نتیه اینقدر با ناز حرف می زنه؟ به خدا جی افش پهلوش نشسته.

ب.ن: مکالمات احتمالی من و خانوم آرایشگر در فردا روزی:

خانومه: ببخشید آقا کجا تشریف میارین داخل آرایشگاه؟ مگه نمی بینی گنده نوشتم بالای آرایشگاه، ورود آقایون ممنوع؟ خجالت نمی کشی؟ بدمت دست برادران ۱۱۰؟

من: اِ خانوم من که آقا نیستم. من خانومم.

خانومه: رو پیشونی من نوشته خر؟ نوشته هندی؟ چی فرض کردی منو؟ انتظار داری با این ابروهای مردونت باور کنم خانومی؟ اقلا یه دروغ بگو که تابلو نباشه!

در این حدم یعنی!!! وقت ندارم برم که. همه وقتام صرف خوردن و خوابیدن میشه.

پ.ن: دعا کنید درست بشه. کامپیوتر ندارم احساس و پوچی و بیهودگی می کنم تو خونه و نمی دونم هدف از آفرینشم چیه؟

پ.ن: بالاخره میام می خونمتون و کامنتاتونو جواب میدم. صبر داشته باشید صبر  بعدش هم میام می نویسم ادامه خاطرات دبیرستان رو.

این آقا جنتلمنه رفت. منم برم دیگه. خونه خیلی کار دارم

B.N: 91/2/16

B.N: alan ke mibinid taze rah andakhtim in bacha ro FARSI nadare! faghat toonestam comenta ro javab bedam. bavar konid hamatono khondam ama choon kheyli shakhte natoonestam coment bezaram. bazam sabr konid darim be hadaf nazdik mishim!!l

B.N: panjshanbe ba TARLAN namayeshgah ketab boodim. harchi Tarlan najibo ba shakhsiato khanoomo matin bood man be hamoon meghdar jelf o sar be hava!!l abrooye bacha ro bordam!! kheyliiiiii khoshahalam ke didamesh.kheyli :****    l

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد