روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم
روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم

همون روزی که دانشگاه بودم...

-(این کامی جانمون اومد پیش خودم توبه کرد منم بخشیدمش قول داده از این غلطا دیگه نکنه. شما ببخشیدش.)


چند روز پیش با ژاله دانشگاه بودیم رفته بودیم صرفا جهت خودشیرینی پیش استادامون. جاتون خالی برادر حزب الله رو دیدیم. وای داشتم پر در می آوردم! اینقدر دلم تنگ شده بکوبونم تو اون کله پوکش! شیطان دلم فقط یه ذره از اون بحثای ریش و گیس کشی تو کلاس مون رو می خواد! تازه اومده بود پیشمون برای چلنج!bring it on میگه: سلام. چطوری؟ دوشنبه بیا بریم با هم مناظره کنیم! حریف می طلبیم! (استغفرالله!) گفتم کجا بیام؟ گفت از طرف بسیج مناظره گذاشتیم. (قضیه همون همه رو برق میگیره ما رو رعد و برق!) حالا قراره دوشنبه برم مبارزه. ما که به رسمیت نمی شناسیم، خدا رو چه دیدید شاید جو گیر شدم رفتم بالا. حالا اگه دیدید برنگشتم شک نکنید که شدم ندای دوم! whistling خلاصه این خونه و زندگی من میفته دست شماها. تو رو خدا به وصیتنامم عمل کنید و سر تقسیم ارث دعوا نکنید. یه کاری نکنید تنم تو گور بلرزه اون دنیا بهم بگن ندا ویبره؟!  خداحافظ... خداحافظ...

همون روزی که دانشگاه بودم، صرفا جهت خودشیرینی پیش استادامون(!)، استادم میگه: خانوم فلانی کتاب خریدی واسه گروه؟ میگم قضیه چیه استاد؟ میگه تا کتاب نخری واسه کتابخونه، فارغ التحصیلت نمی کنم! (برو بابا. {همون استادم که گفتم همسایمونه}) میگم: چشم. حالا اتفاقی تو کتابفروشی منو دیده یهو جلو 50 نفر آدم داد میزنه: خانــــوم الـــف کتـــاب خریـــدی؟ یعنی 50 نفر زوم شدن رو ما. منتظر(شیطونه میگفت منم تو جمع ضایعش کنم داد بزنم اول پول شارژتو بیار بعد...شیطان) نخریدم که. حالا مدرک میخوام چه کار؟

همون روزی که دانشگاه بودم، صرفا جهت خودشیرینی پیش استادامون(!)، یکی از دوستای پیش دانشگاهی مو دیدم که هم دانشگاهیمه. میگه: ندا با داداشم ازدواج می کنی؟ میگم: داداشت چه کارست؟ میگه: تو کارخونه مزمز مهندس تغذیه ست. میگم: قول میده هر شب برام چیپس و پفک بیاره؟ میگه: آره. میگم: خب پس باهاش ازدواج می کنم! میگه: جدی باش. (آخه به من میاد جدی نباشم؟! نه، شما بگید.)

***
آینده سازان (2)
دبیرستان که بودیم، یه روز نوبت کلاس ما بود سر صف برنامه صبحگاه اجرا کنیم. ناظممون ریش و قیچی رو سپرد دست ما و رفت دفتر. ما هم چشمشو دور دیدیم از همون نوارامون که پشتش مداحی داشت، (منتها بی کلام) آوردیم گذاشتیم تو ضبط بعد هم دامنه اجرای حرکات موزونمون رو سر صف به بچه های مدرسمون انتقال دادیم!  بچه ها رو باید می دیدید. هر گوشه یه گروه واسه خودش افسار پاره کرده بود و چنان قر میومد که بیا و ببین.  ناظممون رنگ به رنگ شده بود. قیافش دیدنی بود. اومد داد زد سرمون اینا چیه. ما هم گفتیم ورزشه! تازه داریم از حقوق سیاسیمون دفاع میکنیم! ناظم:.  بعد برای اینکه بهش ثابت کنیم ضبطو خاموش کردیم، یکی از بچه ها میکرفون رو گرفت خوند: انرژی هسته ای، ایشالا مبارکش باد... دست... دست... بچه ها هم سر صف دست میزدن! خب ناظممون اون وسط فقط توانایی اینو داشت که تهدید کنه!

یه بار بارون خیلی شدیدی میومد، کلاس به کلاس کل بچه های مدرسه رو جمع کردیم تو حیاط بارون بارون رو می خوندیم و همون حرکات موزون. یادش بخیر معلمامون وایساده بودن نگاه می کردن می خندیدن. ناظمای بدبختمون هر چی میزدن تو سر خودشون بیاید برید سر کلاس، حریف نمیشدن که. ما هم نرفتیم تا کار به چک و لگد کشیده شد! feeling beat up

پ.ن: مدرسه 600 نفری با سه تا ناظم و ما!

***
ب.ن: یه سیاست مهم تو اصل هماهنگ کردنه 10- 12 نفر برای یه قرار، مثل سینما، ناهار یا کوه و... اینه که به همشون فقط و فقط این چند جمله رو اسمس کنی: "سلام، واسه قرار امروز همه هستن. فقط تو موندی. میای؟"
اون وقت می بینید که همه چقدر راحت و سریع بهت جواب میدن: "حالا که همه هستن منم میام"!
به همین راحتی!
(برگرفته از تجربیات ندای حکیم در کتاب "سر هماهنگ کردن پیر شدم" چاپ پانصد و چهل و دوم!)

ب.ن: 91/2/26

مناظره جناب برادر امروز برگزار شد. اونم با چه موضوعی! ور*ود  اسلا*م  به ایر*ان، مو*هبت یا فا*جعه!

خودتون فکر کنید که چه گل و بلبلی بوده. هی همه گفتن نرو، نرو. منم رفتم که فقط بشینم از وجود خود برادر مستفیض شم؛ مگه میشد؟ هر آن نزدیک بود عین فنر بپرم بهش! بیچاره ژاله رماتیسم مچ و دست و بازو گرفت از بس منو گرفته بود که بلند نشم. مهتاب هم دهنمو! اصلا خوب نبود اصلا. دلم می خواد با موچین دونه دونه ریشای خودشو و رفیقاشو از ریشه دربیارم. حیف منتظر. اجرم با آقا با این همه کنترل خشمم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد