روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم
روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم

جنتلمن ِ پیر ِ تنهایِ مانده در میان سیل ِ غم ها

یه پیرمرد جنتلمنی* هست که در همسادگی ما به سر می بره که علاقه عجیبی به رانندگی با سرعت بالا داره. آه ای خدای قورباغه های وحشی! با دنده۴، توی مجتمع، ویراژ؟؟؟؟ من نمیدونم یه سری ها چه جوری این حرکات نمایشی-رزمایشی رو می کنن آخه؟


 سرعتش در این حده که عین کارتونا کلاه یکی رو باد میبره، شونه تخم مرغ یکی ولو میشه رو زمین، یه پیرزن زحمتکش یهو عین فرفره می چرخه دور خودش! یه بساطی اصن (می دونید؟ یه حسی از ته اعماق وجودم میگه عبارت «اصن یه وضعی» خز شده! whistling)

من به شخصه می خوام یه روز برم پیشش چشمامو خمار کنم، زل بزنم تو چشماش، خیلی شل و ول در حالی که دارم سرمو خیلی آروم به چپ و راست تکون میدم بهش بگم: کجــا می خــوای بـــری؟

* طرز تهیه یک عدد پیرمرد جنتلمن: پوشیدن یک دست کت و شلوار سورمه ای، پوشیدن یک عدد پیراهن سفید، گذاشتن یک عدد کلاه باراتایی، بستن دستمال گردن(توجه کنید که حتما دستمال گردن باشه. کروات و پاپیون اصلنشم قبول نیست!) گوش سپردن به آهنگ وزینه زنده یاد ایرج:من مانده ام تنهای تنهااآآآآ/ من مانده ام تنها میان سیل غم ها حبیبم (حالا تازه خدا رو شکر، گوش شیطون کر، هفت قرآن به میون، بلا به دور، مردم موندن میان سیل غم ها و بساط اینه!!! ) بعد دیگه همه این مواد رو باهم قاطی میکنیم تا پیرمردمون خوب قوام بیاد!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد