روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم
روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم

رمال

یه کارگر خانومی هست همیشه میاد راه پله های بلوک، محوطه و پارکینگای ما رو تمیز می کنه یه چند وقت بود تیریپ افسردگی ورداشته بود زده بود تو فاز عزلت؛ هرچی هم همه می گفتن چته، چی شده، خودش هم نمی دونست. یعنی هی می گفت افسرده ام. بعد این خیلی خرافاتیه. هی چپ و راست منتظره یکی یه چیزیش بشه تا خودشو قاطی کنه و با دعا و جادو و جنبل درستش کنه. گویا هر کاری کرده بود این سیستما رو خودش جواب نداده بود. تا اینکه یه روز بابام گفت خوبه حالا که این اینقدر به این چیزا اعتقاد داره با یه دعای فورمالیته، الکی بهش بگیم خوب میشی! خلاصه این بیچاره اومد خونه ما بابای منم جدی. نگاش می کردی می گفتی ده سال که تو کار رمالی بوده! بابام با اشاره بهم گفت برو یه کتاب کلفت و پر و پیمون از کتابخونه بیار. منم یه کاره رفتم چی آوردم؟ یه جلد از هزار و یک شب! چون این خانومه هم سواد نداره نمی دونست چیه. دیگه بابام یه صفحه رو آورد و بهش گفت چشمتو ببند دستت رو بذار رو یه قسمتی. اونم گذاشت و یه جمله هفل هشتی دراومد و بابام نوشت رو کاغذ، الکی یه وردی خوند کاغذ رو آتیش زد بهش گفت پاتو بذار رو خاکسترش بعد یه کم از خاکستر رو بمال به پیشونیت!! آخر هم بهش گفت یه خانومی چشمت زده! اونم فوری گفت می دونم کیه یکی از همسایه هامونه! کار خودشه. بابام هم گفت هر وقت دیدیش زیر لب این ورد رو بخون بعد از دور فوت کن بهش، بر می گرده به خودش! یعنی ما مرده بودیم از خنده حالا می خواستیم نخندیم که یه وقت تابلو نشه. خدا شاهده می خواستم فیلمشو بگیرم بذارم ببینید همه با هم بخندیم ترسیدم لو بریم. حالا دیروز دیدیمش سرحال و خوشحال داشت شلنگ تخته می نداخت و کلی از بابام تشکر کرد گفت خوب شدم! فکر کن آخرش هم به بابام گفت اگه میشه یه دعا هم بنویسید بخت دخترم باز شه! :| دیگه بابام هم گفت بخت باز کردن تو تخصص ما نیست برید سراغ همکارای دیگه!

یعنی بیچاره اگه یه درصد فهمیده  باشه با آتیش زدن همچین جمله ای از هزار و یک شب حالش خوب شده باشه:

آن گاه عجوزه با قدم های بلند به سوی بازرگان روان شد و در بگشود و به درون رفت.  :"

 

به نفیسه: کجایی تو دختر؟ یه ندا بده از نگرانی و دلتنگی دربیام نامزدم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد