روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم
روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم

نه، واقعا کار دیگه ای می تونم بکنم؟

طی یه بحث اساسی که با مسئول خوابگاهمون داشتیم بنده ی خوش هوش و حواس به صورت خیلی تر و تمیز و فانتزی مقاله ها و جزوه ها و کتابایی رو که باید واسه امتحان می خوندم رو جا گذاشتم خوابگاه و یادم رفت بیارمشون خونه! :|  در حکم کسایی هستم که اومدن پیک نیک!

یک ملتی نشستن اون سر دنیا دارن هر چه بیشتر تلاش می کنن اینا به دستم برسه. یکی داره واسم جزوه پست می کنه، یکی داره کتاب پست می کنه، دو - سه نفر نشستن دارن مقاله ها رو ایمیل می کنن، ژاله بدبخت هم تو اوج درسا افتاده دنبال کتابای من تو کتابخونه دانشگاه قبلیم؛ منم نشستم دارم انار می خورم تا اینا برسن!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد