روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم
روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم

مستقیم؟

آقا داداش بعد از اینکه دقیقا 14 تا سایت رو باز کرد و همه فی*لتر بودن، یهو بلند شد و یه راست رفت یه جانماز آورد پهن کرد رو به قبله سجده کرد، بعد بلند شد و دستاشو گرفت رو به آسمون و بلند گفت: خدایا شکــرت که از راه راست منــحرف نشدم! :|

 


قسمت 2 نامه به کودک (خیلی مرسی از نظرا، لطفا و انتقادای به جاتون تو قسمت اول. تا قسمت 9 هم تحمل کنید  [چون ضبطشون کردم] از قسمت 10 تمام سعی مو می کنم که به حرفاتون عمل کنم.)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد