روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم
روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم

یه دلستر استوایی بی زحمت!

به ژاله میگم: تو باید میشدی کـ.ـاندیدای ریاسـ.ـت جمهـوری.

میگه: نه میخوام دبیر کل سازمان ملل بشم.

من: انگلیسی که بلد نیستی.

ژاله: خب اونا هم فارسی بلد نیستن!

 

(بعد از 10 دقیقه سکوت.)

من: دیگه چی؟

ژاله: یه دلستر استوایی بی زحمت!

:|

 

ب.ن:هعی. 5 سال از عمر جک (استعاره از وبلاگم) گذشت. در واقع 5 سال از عمر خودم گذشت. تغییرات، از سال 88 تا الان رو کاملا دارم حس میکنم. من با اینجا دارم بزرگ میشم.

 

خ.ن: به یه دوست که خودش میدونه: مگه میشه من یادم بره تو رو عزیزم؟؟؟ خیلی خوشحالم شدم کامنتت رو دیدم. خیلییی. :* :)

ب.ن.خ: دوست. یه دوست تو کامنتدونی منتظرته :)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد