روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم
روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم

زندگی فراز و نشیب داره.

میگما! یا رحیم!

هزار و صد مرتبه شکرت که یک: سرما خوردگی رو آفریدی! دو: غروب جمعه رو! وگرنه این چشمای ملتهب شده و شوره زار مژه ها و قرمزی بینی و سردرد و کسلی رو گردن کی مینداختم تا خانوم والده انقدر بهم گیر نده؟! :"

پ.ن: امروز خانوم والده بالغ بر 5 هزار بار بهم گفت چرا چشمات قرمزه؟! :|

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد