روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم
روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم

وصله؟

 البته که ما هیچ مشکل اینترنت نداریم هیچ جای این کشور پهناور و عزیزمون، به همین سو قسم که ما خودمون آدمای بی جنبه ای هستیم. یه عدد مودم وایرلس بدبخت گذاشتن تو طبقه سوم خوابگاهمون یعنی خدا می دونه این بیچاره چی کشیده از دست ما. بعد اینو گذاشتن یه جای بلند که دست هیچکس بهش نرسه. نه اینکه مودم مشکل داشته باشه ها! نه اینکه قطع بشه ها. اصلا. ما بی جنبه ایم. دو تا سوئیت باید با این نگون بخت کانکت بشن. شدیم دقیقا مثال بارز قصه های هزار و یک شب شهرزاد. یکی از سوئیتا یکی بود یکی نبوده (یعنی یکی نت داره یکی نداره) سوئیت ما هم غیر از خدا هیچکس نبوده (یعنی هیچکدوم آنتن نداریم!) همیشه خدا هم تا میری تو راهرو می بینی یکی از بچه ها انگار که آویزون شده باشه به ضریح امامزاده بخواد حاجت بگیره، آویزون شده به این مودم بیچاره  یا یکی با دمپایی کمین کرده مودم رو بندازه پایین که خاموش و روشنش کنه که وصل شه! یکی خو نمی دونم با دوست پسرش دعوا کرده بود چش بود که انقدر بی اعصاب بود یه بار نشسته بود همچین با حرص داشت دل و روده بدبخت رو میریخت بیرون. اصلا آقاجان چرا راه دور؟ خود ما! بله ما! فکر کنیم رکورد زدیم از بس که تو این حماسه حضور داشتیم. تلفن هم بخوای جواب بدی بری بیرون ده نفر همزمان داد میزنن داری میری اونو  قطع و وصل کن. خدا شاهده دیگه تو سوئیت هم 90 درصد مکالماتمون شده: وصلید؟ قطع و وصل کنم؟ وصل شد؟ کی وصله؟ اگه وصل نشد برم. یکی ندونه فکر می کنه می خوایم به معبود وصل شیم که انقدر برامون حیاتی شده!

 یه روز ریخیتم سر مسئول خوابگاه که این چه وضعشه و این صوبتا؟ خود منم داشتم نطق می کردم و با عصبانیت به مسئولمون می گفتم: این بیشعورا یکیا هستن شما ثبت نامشون کردید خوابگاه؟ یه سره انگشتشون رو دکمه پاور مودمه! هی خاموش. هی روشن. هی خاموش. هی روشن! نه واقعا کیا هستن؟ می خوام بدونم چرا انقدر یه چیزی رو دستکاری می کنن؟ چرا نمی دونن که نباید به اموال خوابگاه دست زد!!! مسئولمون هم میگفت نمی دونم به خدا. گفتیم به بچه ها دست نزنید اما گوش نمی دن. منم گفتم پس لطف کنید مودم رو بذارید توی کمدی، چیزی درشو قفل کنید این ضد فرهنگا بهش دست نزنن! (انگار تمام مدت عمه ام داشته مودم رو خاموش و روشن می کرده!)

خلاصه این که باید یه تشر میومدم در این حد، که فرداش بیان درستش کنن. از وقتی هم که من برگشتم خونه بچه ها از پشت صحنه اشاره می کنن بیا وصله. داریم میریم به امید اینکه وصل باشه!

دعای آخر منبر: بارالها! هیچ مسلمونی قطع نباشه، هیچ مسلمونی دستش به مودم نباشه! پروردگارا به بزرگی و جبروت خودت همه رو وصل نگه دار! آمین. (صلواااات!)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد