روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم
روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم

صرفا جهت تخلیه.

یه دختری تو سوئیتمونه که بیش از اندازه ساکت و آرومه. یعنی عین یه قاصدک از اینور به اونور میره بدون هیچ حرفی و صدایی. لامصب حتی وقتی میخواد ظرفاشو جابه جا کنه یا بشوره هم سایلنته. اعتراف می کنم انقدر این دختر بی صداست که حرص منو درمیاره. دلم میخواد برم بیچاره رو بزنمش بگم لعنتی اون صدا رو آزاد کن!

پ.ن: الان بدجور دلم میخواد برم بزنمش! :|

سوژه نامرتبط با این پست: دخترایی که تو خوابگاه ما با آسانسور بازی می کنن :|

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد