روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم
روزهای زندگی یک مسافر

روزهای زندگی یک مسافر

می‌نویسم چون می‌دونم یه روز از خوندنشون لذت می‌برم

 * حس خیلی خوبیه که بهم میگه عکست رو گذاشتم جلوم. خدا وکیلی هر چی می بینم سیر نمیشم. ^_^


** میاد می نویسه: شلام. (اشتباه تایپی) میگم: چی زدی؟ که سلام رو نوشتی شلام؟ باید تست بدی! متوجه منظورم میشه میگه: تشت چی؟ بعد از اینکه من اینور از خنده کبود شدم میگم: دیگه نمی خواد تست بدی خودم فهمیدم. میگه: پس حل شد دیگه. میگم: آره حله بریم مهریمو بذارم اجرا! میگه: یعنی چی آخه؟! میگم: همینه. من شوهر فضانورد نمی خوام! :))) 

خدا این فضاها (!) رو از ما نگیره که باعث شادی ما میشن. :)

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد